چیزها بردو روی است؟ یکی آنست که مرورا بذات او اندر توان یافتن وبدلیلی حاجتمند نشود جوینده او. و دیگری آنست که مرورا بذات او اندر نتوان یافتن آن چیزهاست که او را بجدا ازو توان یافتن، اما آنچ مرورا بذات او بتوان یافتن آن چیزهاست که خداوند حواس درست مرورا بیابد، و او نیز چیزهاست دلیل باشد بر یافتن آنچ مرورا بذات او بتوان یافتن. چون درخت که او دیدنی است بذات خود و حاجتمند نیست بچیزی دیگر که بریافتن او دلیلی کند، و دیگر جنبش است اندر درخت که مرورا نتوان یافتن مگر بگشتن حال درخت چون مرجنبش را بپذیرد، وجنبش آنست که حس پنهانست و حاجتمندی بدلیل از بهر نزدیکی چیزهاست و دوری ء دیگر چیزها. و از بهر پیدائی چیزها و پوشیدگی دیگر چیزها و آن بر چهار بخش است : یکی بخش ازو آنست که از چیزی ظاهر بر چیزی ظاهر دلیل گیری، و این محالست از بهر آنکه هر ظاهری خود بر خویشتن دلیلست و از دلالات دیگر بی نیاز است. دیگر بخش آنست که باطنی بر باطنی دیگر دلیل گیری، و این نیز محالست از بهر آنک این باطن نایافته و نادانسته است بدیگر نادانسته ای بروی دلیلی چگونه شاید گرفتن که هر یکی ازیشان خود حاجتمندست بدلیل دیگر و سدیگر بخش آنست که باطنی با ظاهری دیگر دلیل گیری و این نیز محالست از بهر آنک آنچ باطن است خود بذات خویش ناپیداست پس چگونه دلیلی کند بر دیگری. و چهارم بخش که حق است آنست که بظاهر پیدا دلیل گیری بر باطن پوشیده، و باطن و ظاهر که یکی دلیل است و دیگر معلول و هردو آفریدگانند، و بر یکدیگر بهم جنسی دلالت کنند . و بدین شرح که بکردیم پیدا شد که آفریده بر آفریدگار دلیلی کند.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، به دو نوع وجود اشاره شده است: یکی وجودی که به خودی خود قابل شناخت است و نیازی به دلیلی برای پیدا کردن آن ندارد، و دیگری وجودی که نمیتوان آن را مستقل از دیگر چیزها یافت. وجود اول مانند درخت است که به خودی خود قابل مشاهده و شناخت است و نیازی به دلیلی ندارد، در حالی که وجود دوم تنها از طریق رابطه با چیزهای دیگر قابل درک است. همچنین، چهار نوع دلالت بر وجود ممکن است بررسی شود که شامل دلالت از ظاهر به ظاهر، باطن به باطن، باطن به ظاهر و در نهایت رابطه صحیح بین ظاهر و باطن است. در نهایت، این بحث به این نتیجه میرسد که آفریدهها میتوانند دلیلی بر وجود آفریدگار باشند.
هوش مصنوعی: چیزها دو نوع هستند: یکی آنکه میتوان به ذات او دسترسی پیدا کرد و نیازی به واسطه برای جستجوی او نیست. دیگری آن است که به ذات او نمیتوان رسید و فقط میتوان چیزهایی که جدا از او هستند را یافت. اما از آنجایی که درک و حواس ما به درستی میتواند به ذات او پی ببرد، او نیز به عنوان شاهدی برای یافتن آن ذات شناخته میشود. به عنوان مثال درخت خود به خود قابل دیدن است و نیازی به چیزی دیگر برای اثبات وجودش ندارد. همچنین حرکتی که در درخت وجود دارد، تنها زمانی قابل درک است که وضعیت درخت تغییر کند. این حرکت پنهان است و نیاز به دلیلی برای نزدیکی و فاصلهگذاری چیزها دارد. علاوه بر این، پیدایش و پنهان بودن چیزها به چهار دسته تقسیم میشود: اول، ظاهر به ظاهر دلیلی نمیتواند باشد چون هر ظاهر خود دلیلی بر وجودش است و نیازی به دلیل دیگری ندارد. دوم، باطنی نمیتواند بر باطن دیگری دلیلی بیاورد چرا که هر دو نادانسته هستند. سوم، باطنی نمیتواند بر ظاهری دلیلی بیاورد چون آنچه باطن است خود به ذات خویش ناپیداست. چهارم، و این حق است، ظاهر میتواند بر باطن دلیلی بیاورد. در اینجا، ظاهر و باطن به گونهای با یکدیگر مرتبطند و هر دو آفریدهاند که بر اساس یکدیگر دلالت میکنند. لذا به این ترتیب میتوان گفت که آفریدهها میتوانند بر آفریدگار دلیلی بیاورند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.