گوئیم مر برادران خویش را که برین خوان نشینند که: عقل کل نخست پدید آورده باری است و تمام است بفعل و قوت، چنانک شرح آن اندر کتاب گشایش و رهایش گفته ایم. و دلیل بر آنک عقل نخست پدید آورده است آنست که هر چیزی که آن اندر پدید آوردن پیشتر بوده است بذات جاکول است و بر آنچ سپس تو پدید آمده است، چنانک علت بر معلول جاکول است و جنس بر نوع جاکول است، بر مثال حیوان که بذات جاکول است بر چارپای و پرنده و چرنده و مردم، از بهرآنک ببر گرفتن حیوان این همه انواع برگرفته شود همچنین نیز ببر گرفتن عقل بوهم که داننده است همه دانشها بر گرفته شود. پس جاکول بودن عقل بر همه چیزها همی دلیل کند که او پیشتر از همه چیزها هست شده است. و چون درست شد که نخستین هستی بود و دانا بود پس درست شد که دانسته او جز ذات او نبود ، و چون ذات او نخست هستی بود و تمام بوددلیل باشد که همه محسوسات و معقولات بجملگی اندر ذات او بود و دانسته او بود که اگر کسی گوید که هیچ چیز هست که نابوده است یا خواهد بودن که اندرذات عقل تخم نکشته بود نخست که او با بداع باری نه از چیزی پدید آمد، گفته باشد که عقل نه تمام بود و نقص با بداع باری سبحانه باز بسته باشد، و دور است ابداع باری سبحانه از نقص و عجز؛ و چیز ناتمام نگزیده باشد اندر آنک تمام باشد تا بدان قوت که اندر آن تمام باشد آن ناتمام تمام شود. و نگریستن عقل کل بذات خویش جوهری بود نه تکلفی، از بهر آنک جوهر عقل نگریستن و دانستن است، و چون خود جز عقل چیز نبود و جوهر او دانستن بود داننده خویش بود،و هرچیز که او داننده باشد از حد قوت بحد فعل بیرون آید، بر مثال شاگرد که از نگریستن اندر استاد خویش بفائده پذیرفتن از حد قوت بحد فعل بیرون آید، و چون حکم داننده مرچیزی را و نگرنده اندر چیزی آن بود کز حد قوت بحد فعل بیرون آید و عقل کل خود تمام بود بقوت و فعل چون ذات او مراو را دانسته شد و او جوهری باقی نورانی بود ازو برخاست جوهری که اندرحد قوت بود و بیرون آینده بود کز فعل همی بدان حکمی که یاد کردیم کزدانستن و نگریستن چیز از حد قوت بحد فعل آید، و چون همه اندک و بسیار از روحانی و جسمانی که هست و می باشد تخم آن اندر عقل کل بود واجب نباید که عقل کل جز بذات خود بنگرد، بر مثال کسی که سخن اندر معنی بداند و باز هم مر آن سخن را بنویسد هرگز حاجتمند نشود که آن سخن را از نبشته خویش برخواند. پس اگر کسی گوید که عقل کل حاجتمند است بنگریستن سوی آنچ عالم روحانی و جسمانی است از روحانیان و جسمانیان چنان گفته باشد که مر نویسنده را که بر نوشتن سخت جاکول گشته باشد حاجت است بنگریستن اندر حروف ابجد تا بداند که هر حرفی را شکل چیست و حکم هر یکی از حروف اندر پیوستن و گسستن چیست، پس اگر این مال باشد این قول ازین محال تر است.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: نویسنده در این متن به بررسی مفهوم "عقل کل" و جایگاه آن در هستی پرداخته است. او بر این نظر است که عقل کل، نخستین منبع آفرینش و دانایی است و تمام چیزها از عقل نشأت میگیرند. به عبارتی، همه انواع و صفات موجودات به عقل نسبت داده میشوند و عقل به عنوان سرچشمه و پایه هستی شناخته میشود.
نویسنده همچنین بیان میکند که عقل کل بدون نیاز به بیرونی شدن یا استمداد از چیز دیگری، خود به خود و از ذات خویش میداند و دانایی او جز از ذاتش نیست. او تأکید میکند که اگر چیزی وجود داشته باشد که از عقل متاثر نباشد، به این معناست که عقل ناقص است، که این اندیشه معقول نیست.
در نهایت، عقل کل را جوهری نورانی و کامل میداند که از خود میبیند و به هیچ چیز دیگری نیاز ندارد، به گونهای که حکایتی از معانی را بدون نیاز به نگاه به منابع خارجی درک میکند. این بیان نشان میدهد که عقل کل نه تنها خالق اشیاء بلکه تماما در خود خلاصه شده و خود را میشناسد.
هوش مصنوعی: بیایید برادران خود را دعوت کنیم که بر این سفره بنشینند و بگوییم: عقل کل برای نخستین بار باری را خلق کرده و کاملاً در فعل و قوت موجود است، همانطور که در کتاب گشایش و رهایی ذکر شده است. مدرکی که نشان میدهد عقل نخستین مخلوق است این است که هر چیزی که پیش از آن موجود است به ذات عقل مربوط میشود و آنچه پس از آن خلق شده است به نوعی وابسته به آن است، درست مانند رابطه علت و معلول و جنس و نوع. به عنوان مثال، تمام انواع حیوانات، از جمله پرندهها، چرندگان و انسانها، به همین دلیل به مخلوقی از عقل وابستهاند. بنابراین، وجود عقل بر همه چیزها نشان میدهد که او نخستین و اصلیترین موجود است. از آنجا که عقل، دانش و آگاهی را پیش از هر چیز دیگری به وجود آورده است، درمییابیم که آنچه او میداند مربوط به خود او است. همچنین، اگر کسی ادعا کند که چیزی وجود دارد که نابود شده یا برای نخستین بار ایجاد شده و عقل در آن نقشی نداشته، در واقع بر این ادعا گواهی خواهد داد که عقل کامل و بینقص نیست. زیرا هرگونه نقصی که در عقل وجود داشته باشد، بر ابداع الهی که از عجز و نقص به دور است، دلالت میکند. از این رو، عقل کل در جوهر خویش نوری باقی و روشن است و توانایی درک و دانستن را دارد. وقتی که او به خود مینگرد، جوهر او تنها در دانستن خلاصه میشود و بر اساس این دانایی، هر چیزی که او داند از حالت potencial به فعل در میآید. به همین ترتیب، عقل کل به ذات خود مینگرد و برایش لازم نیست از دیگران یا نوشتاری کمک بگیرد. اگر کسی اعلام کند که عقل کل نیازمند به نگاه کردن به عالمیت روحانی و جسمانی است، همانند نویسندهای که برای نوشتن به حروف ابجد نیاز دارد، این ادعا منطقی به نظر نمیرسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.