نخست دهر، چه چیز است دهر و حق و سرور
و باز برهان آنکه حیات روز گذار؟
کمال و غیبت، وین از همه شریفتر است
که چاره باشد آنجا کجا نیاید چار.
اندرین دو بیت شش سوالست، همه مجهول: یکی دهر، و دیگر حق، و سه دیگرسرور. همی گوید: برهان برین که گفتیم حیات روزگذاراست نیز «که» سوال چهارمست، مجهول است، بدین لفظ کو گفتست، و پنجم کمال، وششم غیبت.
و جواب فلسفی ازین سوالها نخست مر دهر راست که گفت: دهر بقا مطلق است مر ارواح مجرد را کآن بزیر اجسام نیست، و مر آن را فساد وفنا نیست. و نیز گفتند که «دهر بقاء زنده دارنده ذات خویشست.» یعنی آنچ زندگی از ذات او باشد نمیرد، و بقا آنچ نمیرد دهر است. و گفتند که زمان دهر متحیز است، و آن بقاء اجساد (است.) و معنی «حیات روزگذار» زمان است نزدیک عقلا. و «کمال» بقول ارسططالیس جوهر نفس است، که مر او را پرسیدند که «نفس چیست؟» گفت«النفس کمال جسم طبیعی ذی حیوة بالقوه.»گفت «نفس کمال جسمی طبیعی است کان بحد قوت زنده است»، یعنی که جسم جوهریست که زندگیاندرو بقوت است. و حکما دین حق علیهمالسلام همین گفتند، از بهر آنک مر او را سایه نفس نهادهاند که او بذات خویش زنده است، تا جسم بزندگی ذاتی که نفس است زنده شود بزندگی عرضی. و مر جسم را سایه نفس گفتن قول محکم است، از بهر آنک سایه هر چیز مانند چیز باشد. و چو نفس زنده ذاتی است (و) جسم زنده بقوت است، او مر زنده ذاتی را بمنزلت سایه باشد. و چو جسم جوهریست که زندگیش بحد قوت است، و جسم ازین قوت آنگاه بفعل آید که نفسی از نفوس نامی یا حیوانی بدو رسد، و چو زندگی کهاندر جسم بقوت است همی بنفس نامی بفعل آید، و آنچ از قوت بفعل آید از نقض بکمال رسد، پس درست شد که نفس کمال جسم باشد. و این حدیست که مر نفس را نهاده است این فیلسوف بر طریقت خویش سخت تمام. ازین سوالات آنچ حکماء فلسفه رااندرین سخنست، اینست که یاد کردیم.
و اما جواب اهل تاویل مرین سوالها را آنست که گوییم از آنچ شنودیم بحضرت مقدسه امام نبوی از خاندان علم و کتاب و شریعت بدستوری ایشان علیهم السلام که پرسیدند از امام حق ناصرلدینالله علیهالسلام که «حکمت فاضلترست یا حق؟»او علیهالسلام گفت«حکمت فاضل ترست از حق، از بهر آنک حق بحکمت حقست. آنگاه گفت که «حق آنست که شبهت را بردارد از مشتبه، و حکمت عملیست بعلم کرده. و هرک علمی داند، و آن علم ازو بصورت عمل بیرون نیاید، او حکیم نباشد.». و گفت «(علم) باری سبحانه تشکیل و تصویر جسمست، و عمل الهی ابداع عالمست بدین جسم کلی مشکل، تا بدلالت این عمل علمی گفتیم که مبدع حق حکیمست.» این قول از اوست علیهاسلام. و ما بر شرح این قول که او علیهالسلام گفت «علم تشکیل جسم است.» گوییم: درست است که علم تشکیل جسم است. و آن بدو نوع است: یکی ازو صنعی است و تشکیل اجسام ثابتالشکل، چنین که عالمست قایم باشکال خویش. و دیگر قولیست بتشکیل مر جوهر هوا را بشکلها حروف و کلمات که آن زود زایل شود، از بهر آنک علمی مجسمست بدانچ همی هوا کوجسمست مشکل شود بعلم حکیم.
و حق بنزدیک عقلا آنست که اشتباه بدو زایل شود، و بزرگتر اشتباهیاندر متشابهات کتابست، که آن جز بتاویل برنخیزد، چنانک خدای تعالی سپس از آنک متشابهات کتاب را یاد کرد، گفت: تاویل جز خدای و بزرگان و پنجه فرو بردگاناندر علم دین کسی نداند، بدین آیت: قوله «و مایعلم تاویله الا الله والراسخون فی العلم.»اندر این قول گفته شدست که اشتباه بتاویل زایل شود. و چو چنین است، ظاهرست که حق خداوند تاویل است، از بهر آنک حق بدو همی حق شود و پدید آید، و باطل بدو همی باطل شود از متشابهات، چنانک خدای گفت: قوله«لیحقالحق و یبطلالباطل و لو کرهالمجرمون».و حق تاویلست، و دلیل بر آنک حق تاویل است قول خدایست سبحانه که حکایت کرد از یوسفالنبی علیهالسلام کو مر یعقوب را گفت ای «پدر! این تاویل از خواب منست که منش دیدم، و خدای مر آن را حق کرد» بدین آیت: قوله «و قال یا ابت هذا تاویل رویای من قبل، قد جعلها ربی حقا.» و مر این حق را ظاهر کنندهئی هست، و ظاهر کننده حق سخنان خدای سبحانه است، چنانک گوید: قوله «ویریدالله ان یحق الحق بکلماته و یقطع دابرالکافرین.». واجب آید که خداوند تاویل و گزارندگان تاویل بفرمان او سخنان خدایاند، چنانک عیسی علیهالسلام سخنی بود از سخنان خدای تعالی بحکم این آیت (که) همی گوید: قوله«انماالمسیح عیسیابن مریم رسول الله و کلمتهالقیها الی مریم و روح منه.» و همچنین مر رسول مصطفی را علیهالسلام خدای تعالی «کتاب خویش» گفت بدین آیت قوله: هذا «کتاب ینطق» علیکم «بالحق.»
(خداوند) علم تاویل وصی رسولالله است، و مدققان دعوت استخراجی کردهاند ازین سه نام: یکی علی، و دیگر حق، و سه دیگروصی. و گفتند: حساب دو حرف «حق» بحساب جمل با هر دو حرف برابر است با حساب نام خداوند تاویل،. وحساب سه (حرف وصی) با هرسه حرف و با نام نیز برابر است با حساب نام خداوند تاویل و این سطر لطیفست. وچو زوال اشتباه بحق است، آنگاه تاویل است آنچ اشتباه بدو زایل شود. پس نتیجه برهانی ازین دو مقدمه آن آید که تاویل حقست. و تاویل باز بردن سخن باشد باول او، و اول همه موجودات ابداعست کو بعقل متحدست، و موید همه رسولان عقلست. «پس» واجب آید دانستن که ابداع حقست که سخن بتاویل از عقل پذرفتست بتوسط انبیا علیهمالسلام.
اما سرور مر جوهر عقل را گویند که جنهالماوی جوهر اوست. رسولمصطفی علیهالسلام گفت «چون بهشتیان بنزدیک بهشت رسند، دنه بهشتیان بگیرند» بدین خبر اذا ازلفت الجنه لاهلها، اخذهم مرح الجنة.» و دلیل بر آنک جوهر عقل شادیست آنست که ثبات شادی بزوال (جهل) آمده است، و زوال (جهل) آمده بعلمست. پس پدید آمد بدین مقدمات برهانی که ثبات شادی بعلمست، و علم فعل عقلست. و نیز معلوم است که هیچ شادی مردم را برتر از شادی فلک نیست، و فلک جز مر عقل را نیستاندر عالم پس ظاهر شد که شادی جوهر عقلست. و نیز از جمله حیوانات جز مردم را که مر اورا نفس عاقل است خنده نیست، و حکماء فلسفه یک حد مردم را «زنده خندنده» نهادهاند، و خنده اظهار شادی (است)، و اختصاص مردم بخنده گواهی راست گوی است بدانک غایت شادی عقل راست.
فاما دهررا گفتند که بقا جوهر سرمدی است، و جوهر سرمدی اولی عقل کلی است، و بقا او دهر است. و چنانک دهراندر افق عقلست، زماناندر افق نفس کلیست، اعنی علت دهر عقلست، چنانک علت زمان نفس است. و بدان گفتیم که علت زمان نفس است، که زمان عدد حرکات فلکست نزدیک اهل هر دو حکمت. و حیات روزگذارزمانست، کهاندرین بیتهاهمی گوید«و باز برهان آنکه حیات روز گذار» یعنی برهان بر آنک دهر بقا بیمرگست آنست که زمان روز بروز همی گذرد (و) بقا زنده میرنده است. و چو بقا زنده میرنده زمان گذرنده باشد، واجب آید که بقا زنده نا میرنده که آن نفس است و عقل است بقا سرمدی باشد نا گذرنده، و نام آن دهر است.
و قولی مختصر بر اظهار دهر و زمان و تفصیل ایشان از یکدیگر آنست که گوییم: زمان از دهر بحرکات فلک پیموده است که نام آن روزو شب و ماه و سال و جز آنست، و دهر زمان تا پیموده که مر اورا آغاز و انجام نیست، بل دهر زمان درنگ و بقا مطلق است. و اما برهان بر آنک جوهر نفس میرنده نیست و بقا او دهر است، وبقا مطلق است ازلی و ابدی، آنست که گوییم: جسد ما زنده است روزگاری، تا زندگی ازو همی بشود.پس دانستیم که زندگی جسد ما عرضیست، آنگه گوییم: هر معنیی که بعرضاندر چیزی پدید آید، آن معنیاندر چیزی دیگر جوهری باشد و آن چیز که آن معنی مر اورا جوهری باشد، پیش از آن چیز باشد بوجود از آن چیز که آن معنیاندرو بعرض پدیدآید، چنانک همی بینیم که گرمی عرضیاندرآهن موجودست، و چو آتش ازو جدا نشود گرمی عرضی ازو پدید همی آید، آن آتش را گرمی جوهریست؛ و تا آتش بآهن پیوسته است گرمی عرضی از آهن زایل نشود.و چو ظاهر کردیم که معنی عرضیاندر چیزی از چیزی آید که آن معنیاندرو جوهری باشد، و جسد ما را زندگی عرضی بود، نتیجه ازین مقدمات برهانی آن آید که آن چیز که جسد ما ازو بزندگی عرضی زنده بود زندگی جوهریست. و آنچ زندگی او.جوهری باشد مر اورا مرگ نباشد. پس نفس که زندگی جسد ما بدوست، بجوهر و ذات خویش زنده است، نه بچیزی دیگر. و چوبجوهر خویش زنده است، هرگز نمیرد و بقا او دهر است، چنانک بقا جسد که زندگی او عاریتی است زمانست؛ لاجرم نفس بوجود پیش از جسمست، چنانک آتش بوجود پیش از اهن است. و گفتند که عقل با دهر یکیست، یعنی پیشی و سپسی نیست مر عقل را با دهر، و نفساندرافق دهرست، چنانک زماناندر افق نفس است.
و اما کمال گفتند هر چیزی را که ناقص باشد. و ناقص جسم است چو اضافت او بنفس باشد، و ناقص نیز نفس است چو اضافت او بعقل باشد. لاجرم کمال جسم بنفس است که بدو همی زنده شود، چنانک پیش ازین گفتیم از قول فلاسفه. و کمال نفس بعقل از راه این صنع عظیم که عالمست. و دلیل بر درستی این قول آنست که حاصل از وجود نبات و حیوان وجود مردست، که بر نبات و حیوان پادشاست. و تسلط مردم بر نبات و حیوان و بر عالم دلیل است بر آنک غرض صانع از وجود عالم نبات و حیوان وجود مردمست. آنگه چو مردم را با نفس حسی نفس عاقله است، واجب اید که مردم تمام آن باشد که نفس عاقله او بتمامی خویش رسید. و تمامی نفس عاقله بعلمست، و علم جز بسخن بمردم نرسد، و برتر از مردم چیزی نیست جر افریدگار مردم. پس واجب آید که تمامی مردم بسخن خدای باشد نه بچیزی دیگر. و چون سخن معنی دار مردم گوید بآواز و حروف واجب است که (از) نوع مردم از آفریدگار خویش شخصی سخن گوی تمام شود، که آن شخص از خدا گوید. و آن یک شخص واجب آید که بر نوع مردم مسلط باشد. و غرض آفریدگار از آفریدن مردم نیز آن یک شخص باشد (که) بر نوع خویش مسلط شود، چنانک غرض از آفریدن جنس حیوان نیز خدای را آفریدن نوع مردم است، که بر حیوان مسلطست، (و) بدین صفت پیغامبر علیهالسلام خلق را بفرمان خدای بر علم تکلیف کرد، چنان که گفت: قوله «ادع الی سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه.»
پس درست کردیم که کمال نفس بعلمست از راه این صنع عظیم. و رسیدن از نقص بکمال خویش بمردمیست که پدید آید چنانک آن مردم بدرجهئی رسد که افاضت عقل کلی را بتمامی پذیرد. و این دایره کلی بدین حرکت هموار کلی نهاد از بهر حاصل آوردن آن تشخیص. (ودرین مدت دراز) که (فلک) همی گردد، چند تنی (پدید آمد). و دلیل بر آنک چنین شخصی که همی گوییم جز با اعمار دراز ممکن نیست که موجود شود، آنست کهاندر مدتی قریب هفت هزار سال این شش تن اعنی آدم و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمد علیهمالسلام چنان آمده است که بر بهری از خلق سالاری توانستهاند کردن. و چو سالاری بافاضت عقل کردند که بدیشان رسید، و بر جملگی خلق سالار نشدند، این حال خلق دلیل است بر آنک تمامی عقل را کسی نپذیرفتست هنوز. و هنوز آن روز نیامده است که فرمان خدای را باشد، چنانک همی گوید: قوله«والامر یومئذلله.» و بسیاری جهال واندکی عقلا، همچو بسیاری حشرات و حیوان واندکی مردم، و چو بسیاری نبات واندکی حیوان (و) مردم، و چو بسیاری موات واندکی نبات، همه گواه آن آمد مارا بر آنک این صنع جز چنین بزمان و مهلت ممکن نیست، چنانک خدا گفت رسول خویش را: مهلت ده کافران را که من ایشان رامهلت دادماندکی، بدین آیت: قوله«فمهل لکافرین امهلهم رویدا.» و عنایت نفس کی از احتیاج خویش بدان شخص باشد که افاضت عقل کلی را تمام او پذیرد، و بر خلق بجملگی او سالار شود؛ و آن اخر سالاری باشد، مر این سالاران را، و دور بدو بآخر آید. و مر او را گروهی بنامی همی گویند: گروهی «مسیح» گویندش که باز آمد، و گروهی «مهدی» گویندش، و گروهی «قایم» گویندش، چنانک خدا تعالی گفت اندرو: قوله «عم یتساءلون عنالنباالعظیم الذی هم فیه مختلفون.» وزین سوال گذشتیم.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن بحثی فلسفی در مورد مفهوم دهر، حق، سرور، حیات و کمال است. نویسنده به تحلیل شش سوال مهم در این زمینه میپردازد و به بررسی مفاهیم بنیادین میپردازد.
نخستین مفهوم، "دهر" است که به بقا و جاودانگی که وجودی بدون فساد و مرگ دارد اشاره دارد. سپس "حق" بیان میکند که حق، حقیقتی است که به واقعیت وجود مرتبط است و علم به آن حقایق را برطرف میسازد. "سرور" به جوهر عقل اشاره دارد که مرتبط با شادی و نیکی است.
نویسنده به مفهوم زندگی و کمال نیز میپردازد و اعلام میکند که حیات واقعی مرتبط با نفس است و هر چیزی که نیاز به موجودی دیگر داشته باشد، ناقص است. در نهایت، نویسنده به مختصات زمان و دهر اشاره میکند و بیان میکند که دهر با وجود ابدی و زمان با حرکات و تغییرات شناخته میشود.
نویسنده با استناد به حکمتهای متعدد و اعتقادات دینی، سعی در توضیح دورنمایی بزرگ از معرفت و فلسفه انسانی دارد و به ارتباطات بین این مفاهیم میپردازد. در پایان، بر جنبههای عقل و کمال و هدایت بشر در دنیا تأکید میکند.
هوش مصنوعی: نخستین چیز در زندگی چیست؟ چه معنایی دارد و حقیقتش چیست؟ در واقع آنچه که روزها را سپری میکند، نوعی زندگی و گذران است.
هوش مصنوعی: کمال و غیبت، و بهترین حالتی که در آن میتوان چارهای یافت، جایی است که دیگر راه حلی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: در این دو بیت شش سوال وجود دارد که همه آنها نامشخص هستند: یکی مربوط به دنیا و دیگری به حقیقت است و سه سوال دیگر نیز به خوشی و شادی اشاره دارند. همچنین، در اینجا به این نکته اشاره میشود که دلیل آنچه درباره حیات گذرا گفتیم نیز سوال چهارم است که هنوز پاسخ مشخصی ندارد. به همین ترتیب، سوال پنجم به کمال و سوال ششم به غیبت مربوط میشود.
هوش مصنوعی: پاسخ فلسفی به این سوالات ابتدا به مفهوم «دهر» مرتبط میشود. «دهر» به معنای بقای مطلق و عدم زوال ارواح مجرد است که زیر اجسام نیستند و دچار فساد و فنا نمیشوند. همچنین گفته میشود که دهر بقاء، زندگی خود را دارد، یعنی آنچه از ذات اوست، نمیمیرد و بقای آنچه که نمیمیرد، دهر است. گفته شده که زمان دهر در واقع اشاره به بقاء اجساد دارد و مفهوم «حیات روزگار» به زمان تعلق دارد، به ویژه از دیدگاه عقل. در مورد مفهوم «کمال»، ارسطو بیان میکند که «نفس» همان کمال جسم طبیعی است که قابلیت زندگی دارد. او در پاسخ به این پرسش که «نفس چیست؟» گفت که نفس کمال جسم طبیعی زنده است. بر این اساس، جسم جوهری دارای زندگی بالقوه است. حکما نیز به این موضوع اشاره کردهاند که نفس بهعنوان منبع حیات، سبب میشود که جسم به زندگی ذاتی دست یابد. به این خاطر، گفته میشود که جسم سایهای از نفس است، زیرا سایه هر چیز همانند خود آن چیز است. بنابراین، اگر نفس زندهای وجود داشته باشد، جسم به واسطه آن زنده میشود. جسم، جوهری است که زندگیاش به قوت بستگی دارد و این قوت زمانی فعال میشود که نفسی از نفوس نامی یا حیوانی به آن برسد. در اینجا، زندگیای که در جسم وجود دارد، به نفس نامی وابسته است و آنچه از قوت به عمل میآید، به کمال میرسد. در نتیجه، روشن میشود که نفس، کمال جسم است و این تعریف، مرز مشخصی است که این فیلسوف به آن اشاره کرده و در ادامه به نظرات فیلسوفان در این زمینه پرداخته شده است.
هوش مصنوعی: پاسخ اهل تفسیر به این سوالات این است که از آنچه از امام معصوم شنیدهایم، به ویژه از خاندان علم و دانش، به دستور ایشان، چنین سوالی از امام حق ناصرالدینالله مطرح شد که «آیا حکمت فاضلتر است یا حق؟» امام پاسخ دادند که «حکمت فاضلتر از حق است، زیرا حق خود به وسیله حکمت، حق محسوب میشود.» سپس ایشان توضیح دادند که «حق به معنای برداشتن شبهات از افراد شکدار است، و حکمت نیز عملی است که بر مبنای علم شکل میگیرد. کسی که علمی دارد و آن علم به صورت عمل در نیاید، حکیم نیست.» ایشان همچنین گفتند که علم به معنای تشکیل و شکلدهی به جسم است، و عمل الهی در واقع ایجاد عالم از طریق این جسم کلی و مشکل است، و با اشاره به این عمل علمی بیان کردند که مبدع حق، حکیم است. این سخن از ایشان است. در توضیح این جمله که «علم تشکیل جسم است»، باید گفت که واقعاً علم به معنای شکلدهی به جسم است و این علم به دو صورت وجود دارد: یکی به صورت صنعی، که به تشکیل اجسام با شکلهای ثابت میپردازد، و دیگر به شکل کلمات و حروف است که به زودی محو میشوند، زیرا این نوع علم، مجسم است و به همین دلیل، جِسمی که از آن شکل میگیرد، به واسطه علم حکیم مشکل میشود.
هوش مصنوعی: حق نزدیک به عقلها این است که خطا باید برطرف شود. بزرگترین اشتباهی که در متشابهات کتاب وجود دارد، تنها از طریق تأویل قابل رفع است. چنانکه خداوند پس از اینکه متشابهات کتاب را یادآور شد، بیان کرد که تأویل را جز خدا و بزرگان علمی نمیدانند. این به دلیل آیهای است که میگوید: «و مایعلم تاویله الا الله والراسخون فی العلم». این آیه نشان میدهد که خطای ناشی از تأویل قابل رفع است. بنابراین، واضح است که حقیقت خداوند تأویل است؛ زیرا حقیقت از طریق آن روشن میشود و باطل نیز از متشابهات به وسیله آن باطل میگردد، چنانکه خداوند فرموده: «لیحقالحق و یبطلالباطل و لو کرهالمجرمون». حقیقت تأویل است و دلیلی بر این موضوع، سخن خداوند درباره یوسفالنبی علیهالسلام است که به پدرش گفت: «این تأویل خواب من است که دیدم و خدا آن را حقیقت بخشید». همچنین، خداوند در آیت دیگری میفرماید: «ویریدالله ان یحق الحق بکلماته و یقطع دابرالکافرین». بنابراین، خداوند تأویل و کسانی که تأویل را بر اساس سخنان او بیان میکنند، به حکم سخنان خدا هستند، مانند عیسی علیهالسلام که سخنی از خداوند است: «انماالمسیح عیسیابن مریم رسول الله و کلمتهالقیها الی مریم و روح منه». همچنین، خداوند پیامبر خاتم را به عنوان «کتاب خویش» معرفی کرده است.
هوش مصنوعی: خداوند علم تفسیر را به وصی رسولالله عطا کرده است. محققان در دعوت خود از سه نام استخراج کردهاند: یکی علی، دیگری حق و سومی وصی. آنها به این نتیجه رسیدند که مجموع ارزش دو حرف «حق» با محاسبه جمل برابر با ارزش نام خداست. همچنین مجموع سه حرف «وصی» نیز با نام خدا برابر است. این عبارت بسیار ظریف است. وقتی اشتباهاتی که به حق نسبت داده شده زایل شود، آنگاه تفسیر به معنای زدودن آن اشتباهات است. از این دو مقدمه میتوان نتیجه گرفت که تفسیر به حق است. تفسیر به معنای بازگرداندن سخن به آغاز آن است، و آغاز همه موجودات آفرینش است که با عقل وحدت دارد و عقل، تاییدکننده همه پیامبران است. بنابراین، ضروری میدانیم که بفهمیم آفرینش حق است و سخن از تفسیر با عقل و به وسیله انبیا پذیرفته میشود.
هوش مصنوعی: عقل به عنوان جوهر اصلی انسان شناخته میشود و در واقع بهشت به عنوان موطن اوست. پیامبر اسلام فرمود: «وقتی بهشتیان به نزدیک بهشت میرسند، در آنجا از نعمتهای بهشتی برخوردار میشوند». این نشان میدهد که بهشت و خوشیهای آن به افرادی تعلق دارد که دارای علم و دانایی هستند. بنابراین، شادی نتیجه علم و دانایی است و علم به نوعی عمل عقل به شمار میرود. همچنین مشخص است که هیچ شادیای برای انسانها بالاتر از شادی ناشی از عقل نیست، و عقل نیز در حقیقت همان جوهر انسانی است. در میان دیگر موجودات زنده، تنها انسان قادر به خندیدن است و فیلسوفان انسانی را به عنوان «جاندار خندنده» تعریف کردهاند. خنده علامت شادی است و این خصوصیت تنها به انسان تعلق دارد که نشاندهندهی بالاترین نوع شادی عقل است.
هوش مصنوعی: فاما دهررا بیان کردهاند که بقا دارای جوهر ابدی است و این جوهر ابدی همان عقل کلی است و بقای آن برابر با دهر است. همانطور که دهر در قلمرو عقل قرار دارد، زمان در قلمرو نفس کلی است؛ به عبارت دیگر، علت دهر عقل است، همانگونه که علت زمان، نفس است. ما همچنین گفتیم که زمان وابسته به نفس است، زیرا زمان بیانگر تعداد حرکات فلک است و از نظر دانشمندان هر دو حکمت به همین صورت در نظر گرفته میشود. حیات به نوعی نمایانگر گذر زمان است و در همین راستا در اشعار گفته شده که "برهانی بر این که حیات روز را میگذراند" وجود دارد؛ یعنی دلیلی بر این که دهر همیشه باقی و بیمرگ است. دلیل این موضوع نیز این است که زمان همواره در حال گذر است و بقا به نوعی زنده و در حال تغییر است. بنابراین، اگر بقا زنده و در حال تغییر باشد و زمان در حال گذر، لازم میآید که بقا زندهای که تغییر ناپذیر است و آن همان نفس و عقل است، بقا ابدی باشد و این همان دهر نامیده میشود.
هوش مصنوعی: این متن به بررسی مفهوم زمان و دهر (زمان مطلق) و رابطه آنها با زندگی و مرگ میپردازد. زمان بهعنوان یک مقیاس برای تغییرات در دهر تعریف میشود و شامل روز، شب، ماه و سال است. در مقابل، دهر بهعنوان یک حالت ثابت و بدون آغاز و انجام در نظر گرفته میشود. در ادامه، اشاره میشود که جوهر واقعی نفس انسانی ازلی و ابدی است، بهطوریکه این نفس بهعنوان منبع زندگی بدن تلقی میشود. زندگی بدن بهعنوان یک ویژگی عرضی و غیر دائمی مطرح است و این بدان معنی است که زندگی وابسته به جوهر واقعی نفس است، که هرگز نمیتواند بمیرد. بحث به اینجا میرسد که نفس پیش از وجود جسم است و بنابراین، عقل نیز در این راستا بهعنوان چیزی مستقل از زمان و دهر مطرح میشود.
هوش مصنوعی: کمال به معنای چیزی است که ناقص نیست. هر جسمی فقط زمانی کامل است که به روح زنده باشد و روح نیز زمانی کمال مییابد که به عقل وابسته باشد. بنابراین، کمال جسم به روح بستگی دارد و کمال روح به عقل است. این نکته را میتوان از وجود گیاهان و جانوران درک کرد که وجود انسان برتر از آنهاست و انسان بر آنها سلطه دارد. این نشان میدهد که هدف خالق از خلق گیاهان و جانوران، ایجاد انسان است. انسان دارای دو جنبه است: نفس حسی و نفس عاقله. بنابراین، لازم است که انسان به کمال طبیعی خود دست یابد و سرانجام به علم و دانایی برسد. علم تنها از طریق کلام منتقل میشود و هیچچیز برتر از انسان نیست، به جز خداوند. لذا، خداوند را باید کلامی دانست که انسان به آن اشاره میکند. وقتی انسان دارای کلامی معنادار است، واجب است که از جانب خداوند سخن بگوید. این سخن باید از کسی باشد که بر دیگران تسلط دارد. هدف خدا از آفرینش انسان، فراهم کردن زمینهای برای سلطه و رهبری اوست، همچنان که هدف از آفرینش سایر موجودات نیز این است که انسان بر آنها تسلط داشته باشد. در این راستا، پیامبر به انسانها آموزش علم و تکلیف داد و فرمود: «به راه پروردگارت با حکمت و پند نیکو دعوت کن.»
هوش مصنوعی: کمال نفس از طریق علم به دست میآید و رسیدن از نقص به کمال نیازمند وجود مردمی است که به حدی برسند که بتوانند عقل کلی را به طور کامل دریافت کنند. در این فرآیند طولانی که فلک در حال چرخش است، تعدادی از انسانها به وجود آمدند. برای نشان دادن اینکه چنین افرادی تنها با زمان طولانی ممکناند، میتوان به شش شخصیت عظیم تاریخ یعنی آدم، نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و محمد اشاره کرد که در طول تقریبا هفت هزار سال به وجود آمدهاند و بر بخشی از مردم تسلط یافتهاند. اما اگرچه آنها به افاضت عقل دست یافتهاند، هنوز هیچکس به طور کامل عقل را نپذیرفته است. هنوز روزی که فرمان خدا تحقق یابد، فرا نرسیده است. ما در این میان شاهد افرادی هستیم که عدهای جهل و عدهای عقل دارند، و این نشاندهنده این است که این برای تحقق هر چیزی زمان و شرایط خاصی لازم است. خداوند به پیامبرش فرمود که فرصت بدهد به کافران، و این نشاندهنده اهمیتی است که برای هدایت انسانی لازم است. در نهایت، این فردی که تمام عقل را میپذیرد و بر همه خلق تسلط مییابد، میتواند آخرین سالار باشد، و گروهی او را به نامهای مختلفی چون «مسیح»، «مهدی» یا «قایم» میشناسند، و در این زمینه سوالات و مباحث زیادی وجود دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.