ز ناصر نشان در بخارا طلب
گهر در دل سنگ خارا طلب
بلی گوهر از سوزنی کم شده
ولی یار عیسی مریم شده
چه سوزن که واپستر از گرد راه
ولی رفته بر عارض همچو ماه
به مولد از آن سنگ کردم خطاب
که در وی صلابت بود بی حساب
اگر چه سلاطین او ظالمند
خلایق در او بیشتر عالمند
چو نزدیک ترکان چین و ختاست
ز تاراج و غارت در او ابتدات
چو استارهٔ طالعش مشتریست
تجلی به رسم هنر پروریست
بهشت است از روی آب و هوا
گر از اهل اوئی تفرج بیا
شنیدم که آن خطه در آخرت
بود در دیار دگر فاخرت
الاهی تو آن بقعه معمور دار
حوادث از آن ناحیت دور دار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.