گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
ناصر بخارایی

گرت چشم معنی کند رهبری

که نیکو در احوال ما بنگری

ز اول در آئی به دریای غیب

هنر بینی و چشم بندی ز عیب

چو غواص آنجا شناور شوی

میان نهنگان دلاور شوی

صدف را گذاری و گوهر بری

چو گوهرشناسی شوی جوهری

ز خر مهره آن را بود کیسه پر

که مفلس بود بهر یک دانه در

یقین دان که چون مرد دریا شوی

بد و نیک خود را شناسا شوی

نبینی تو هم آشکارا شوی

که بندست بر پای جان، این توی

تو دزدی و زندان تو عالم است

به زندان و بندت سبب آدم است

چو در جنت او رفت گندم بخورد

به دنیا خداوند زندانش کرد

کرم بین که سلطان صاحب کرم

میان دل دزد دارد حرم

گرش مال و ملک و خرانه نداد

در گنج معنی به رویش گشاد