گرت چشم معنی کند رهبری
که نیکو در احوال ما بنگری
ز اول در آئی به دریای غیب
هنر بینی و چشم بندی ز عیب
چو غواص آنجا شناور شوی
میان نهنگان دلاور شوی
صدف را گذاری و گوهر بری
چو گوهرشناسی شوی جوهری
ز خر مهره آن را بود کیسه پر
که مفلس بود بهر یک دانه در
یقین دان که چون مرد دریا شوی
بد و نیک خود را شناسا شوی
نبینی تو هم آشکارا شوی
که بندست بر پای جان، این توی
تو دزدی و زندان تو عالم است
به زندان و بندت سبب آدم است
چو در جنت او رفت گندم بخورد
به دنیا خداوند زندانش کرد
کرم بین که سلطان صاحب کرم
میان دل دزد دارد حرم
گرش مال و ملک و خرانه نداد
در گنج معنی به رویش گشاد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.