گر مرد راه عشقی، لاف وجود کم زن
بی جان و دل سفر کن، بی پا و سر قدم زن
سرگشته چند گردی در وادی تحیر
با قبلهای مجاور، هان تکیه بر حرم زن
گر ملک عشق خواهی، تا گرددت مسلم
رو کوس رب هب لی، در عالم عدم زن
از پرتو جمالش، خود را چو عود سوزان
وانگه چو صاف گشتی، رو سکه بر درم زن
گر نرد درد او را، خواهی که پاک بازی
در داو بینیازی، هر دو جهان به هم زن
خاکستری اگر تو، در خاک تیره مانی
خواهی که شعله گردی، بر آسمان علم زن
تا کی همینویسی، اسرار عشق ناصر
سوزی ز آتش دل، در کاغذ و قلم زن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.