گنجور

 
ناصر بخارایی

اینجا که منم نامهٔ‌ دلبر که رساند

در دوزخ سوزان نم کوثر که رساند

گیرم که دل من چو کبوتر پرد آنجا

این نامهٔ میمون به کبوتر که رساند

چون باد خزان آمد و گلها همه رفتند

با مرغ سحر بوی گل تر که رساند

از ما که برد پیش دلارام سلامی

از ذره تحّیت به سوی خور که رساند

مشتاقی پروانه برِ شمع که گوید

پیغام مگس جانب شکّر که رساند

با سرو که تبلیغ کند شوق گیاهی

وز سبزه زمین بوس صنوبر که رساند

می‌گفت که ناصر به درم خاک شود زود

من خود شده‌ام خاک بر آن در که رساند