گنجور

 
سیدای نسفی

ای خرامت را ثناگو همچو قمری هوش‌ها

سرو قدت را حصار عافیت آغوش‌ها

سربلندان همچو سرو آواز سایل نشنوند

کرده‌اند از طوق قمری حلقه‌ها در گوش‌ها

شهد اگر خواهی برو در خانه زنبور باش

نیش‌ها دارند در پی صاحبان نوش‌ها

ای خوش آن روزی که بر دارند گردون را ز سر

تا شود روشن چه باشد زیر این سرپوش‌ها

ریختند ای سیدا بر دیگم آخر آب سرد

مدتی با اهل دولت کرده بودم جوش‌ها

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode