تا تو ای یوسف مصری ز سفر آمدهای
نور چشمی و در آغوش نظر آمدهای
کرده بال و پر خود فاخته پایاندازت
بس که چون سرو چمن تازه تر آمدهای
رفته بودی تو چو خورشید به کشورگیری
تاج زر بر سرو خنجر به کمر آمدهای
بحر و کان را کرمت از نظر انداخته است
پا نهاده به سر لعل و گهر آمدهای
شده از مقدم تو شهر گلستان ارم
بس که چون بوی گل و باد سحر آمدهای
ساکنان چمن از سایه تو بهرهورند
تو گل باغ مرادی و به دهر آمدهای
شود از بردن نام تو زبان شاخ نبات
همچو طوطی ز بیابان شکر آمدهای
بعد از این کلبه ما را نبود فکر چراغ
چهره پر نورتر از شمس و قمر آمدهای
بر لب تشنه من ریخته ای آب حیات
در کنار پدر ای جهان پدر آمدهای
سیدا شام و سحر فاتحهخوان بهر تو بود
لله الحمد سلامت ز سفر آمدهای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.