گنجور

 
سیدای نسفی

در خوان منعمان به امید عطا مرو

مانند دانه در گلوی آسیا مرو

از دردسر به صندل مردم مکن رجوع

بهر دوا به جانب دارالشفا مرو

سر در قبای تنگ کش و غنچه خسب باش

چون گل به باغ دهر به کسب هوا مرو

نفعی به کس ز دوستی سخت روی نیست

از جای خود به جذبه آهن ربا مرو

گردد اگر به فرق سرت سنگ آسیا

در جستجوی سایه بال هما مرو

پهلوی خود ز نقش تعلق نگاه دار

در خانه یی که هست در و بوریا مرو

چون گردباد روزیی خود را بکن ز خاک

بر گرد خویش گرد سوی آسیا مرو

مردم اگر به چشم تو را جای می دهند

در دیده ها در آمده چون توتیا مرو

خود را مساز رنجه به آوازه سخا

دنبال کاروان به صدای درا مرو

از گیر و دار قصر لئیمان حذر نمای

در خانه بخیل روی بی عصا مرو

در راه حق چو رابعه خود را نگاه دار

گر کعبه پیشتاز تو آید ز جا مرو

برگ خزان رسید به گلشن چه می کند

ای باد صبح در طلب سیدا مرو

 
sunny dark_mode