نمی آیی به بالینم نمی گیری خبر از من
الهی دل به بی رحمی دهی گردن بتر از من
به کنج خانه امشب از غمت چندان فغان کردم
که در فریاد شد همچون جرس دیوار و در از من
من آن مرغم که در صحن گلستان بود پروازم
تمنای وصالت ریخت آخر بال و پر از من
چه خواهی کرد اگر فردای محشر دامنت گیرم
چرا امروز می پیچی تو همچون غنچه سر از من
مرا کشتی و در آتش زدی و خشمگین رفتی
چه دیدی گوی ای بیرحم ای بیدادگر از من
نه من بازم نه تو صیدی نه من شیرم نه تو آهو
چرا ای بی مروت می گریزی این قدر از من
ز سودای تو در شهر انقدر افسانه گردیدم
که می خوانند مردم قصه ها در رهگذر از من
به مادر داده ام از خط رویت خط بیزاری
شده از دوستی های تو رو گردان پدر از من
محبت عاشقان را مستجاب الدعوه می سازد
عزیز مصر گردد هر که می یابد نظر از من
نگه را داده ام تا آب از روی عرقناکت
نمی گردد جدا تا روز محشر چشم تر از من
به چشم کم مبین ای آب حیوان طفل اشکم را
صدف در بحر عمان می شود عالی گهر از من
ز معشوقیست تمکین وز عاشق گرد سرگشتن
ز تو ایستادگی ای سرو چون قمری سفر از من
تو و چون جام می خرم من و چون گل دل پاره
شراب لعل فام از تو بود خون جگر از من
مکن از شکوه اهل غرض آزرده خاطر را
مرنج از گفته سیماوران این سیمبر از من
صدف بر موج آب این نقش گرد و داد بر گوهر
فراموشم کن هر کس شود صاحب هنر از من
مپرس ای سیدا امروز احوال سر و پایم
جدا گشتند از بهر سراغش پا و سر از من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از شاعری احساساتی عمیق را به تصویر میکشد. شاعر به معشوق خود میگوید که چرا به بالینش نمیآید و از حال او بیخبر است. او از غم و فراق عشقش به شدت فریاد میزند و زندگیاش را به مرغان پرواز کننده در گلستان تشبیه میکند که حالا بدون عشق، بال و پرش را از دست داده است. شاعر از بیرحمی و برگشت ناامیدانه معشوقش شکایت میکند و به درد و مصیبتهایی که از دوری او کشیده، اشاره میکند. او همچنین به افسانهها و داستانهایی که درباره عشقش شنیده میشود، اشاره کرده و از بیاعتنایی معشوق به احساسات عاشقانهاش گلایه میکند. در نهایت، او تنها مانده و از معشوق میخواهد که او را فراموش کند. این شعر به خوبی نشاندهنده درد و رنج عشق و فراق است.
هوش مصنوعی: تو به سراغ من نمیایی و هیچ خبری از من نمیگیری، ای خداوند، آنقدر بیرحم شدهای که به من این گونه بیتوجهی میکنی.
هوش مصنوعی: امشب در تنهایی و غم خود، آنقدر فریاد زدم که صدایم به دیوارها و در رسید و انگار آنها هم به صدای من پاسخ دادند.
هوش مصنوعی: من پرندهای هستم که در باغ گلستان زندگی میکنم و به دنبال وصال تو هستم. اما در نهایت، آرزوی من به شکست منجر شده و بال و پرم از من گرفته شده است.
هوش مصنوعی: اگر روز قیامت دامنت را بگیرم، چه میکنی؟ چرا امروز مانند غنچه از من دوری میکنی؟
هوش مصنوعی: تو مرا به کشتن میدهی و در آتش میسوزانی و با خشم میروی. چه چیزی دیدی که اینگونه رفتار کردی، ای ظالم و بیرحم؟
هوش مصنوعی: نه من شکارچیام و نه تو شکار، نه من قوی و نیرومند هستم و نه تو ضعیف و گریزان. پس چرا اینقدر بیرحمانه از من دور میشوی؟
هوش مصنوعی: از عشقت آنقدر در شهر برایم داستانها و افسانه ها ساختهاند که مردم در هنگام گذر از کنارم، داستان ها را دربارهام میخوانند.
هوش مصنوعی: من به مادر گفتم که از خط زیبای تو خستهام و به خاطر بیوفاییهایت، پدر هم از من دوری میکند.
هوش مصنوعی: محبت عاشقان به دعاهایشان پاسخ میدهد و هر کسی که به من نظری بیندازد، به مقام و اهمیت فوقالعادهای دست مییابد.
هوش مصنوعی: من نگاه خود را به آن چشمان پر مهر تو دوختهام و نمیگذارم که آب چشمهایم از روی عرق و عذابم جدا شود، تا روز قیامت.
هوش مصنوعی: ای آب حیات، به چشم کم ننگر، زیرا اشک من همچون صدفی است که در دریا بس گرانبها و باارزش میشود.
هوش مصنوعی: این بیت به تمکین و تسلیم از طرف معشوق اشاره دارد و نشان دهنده این است که عاشق در تلاش است تا عشق خود را ابراز کند و از آنچه در دل دارد، بگوید. معشوق با استقامت و زیباییاش، همچون سروی است که توجه عاشق را به خود جلب کرده و او را به سفر در دنیای عشق دعوت میکند.
هوش مصنوعی: من به خاطر تو دردی را تحمل میکنم و تو مانند جام می مرا سرشار از شادی میکنی. همانطور که گل از دل شکستهام شکوفا میشود، شراب قرمزرنگ تو نیز خونی از جان من به حساب میآید.
هوش مصنوعی: از اینکه شکایت و انتقاد کسانی که به دنبال مقاصد خود هستند، تو را رنجیده خاطر کند، ناراحت نشو. نباید از سخنان افرادی که به تو زیبا و ارزشمند مینگرند، ناراحت شوی.
هوش مصنوعی: صدف بر روی آب نشسته و نقش زیبایی بر روی آن ایجاد کرده است. به من بگو که هر کس هنری دارد، باید مرا فراموش کند.
هوش مصنوعی: ای سید، امروز حال و روز من را را نپرس. سر و پاهایم از هم جدا شدهاند، زیرا برای جستجوی او پا و سرم از من جدا شدهاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نمی آیی، نمی خوانی، نمی جویی خبر از من
خدا ناکرده در دل رنجشی داری مگر از من؟
بگو تا گریه را دامان کوشش بر کمر بندم
اگر بر دل غباری داری ای روشن گهر از من
جنونم دشت پیما شد کن ای مجنون حذر از من
بیابان داغها چون لاله دارد بر جگر از من
من آن صیدم که خاطرجویی صیاد می سازم
قفس کی می تواند کرد قطع بال و پر از من
ملامت گوی را از شکوه اش گرم است بازارش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.