گنجور

 
سیدای نسفی

مگو در انجمن مینا ز دست چرخ دون گرید

به روز ماتم آینده خود شیشه خون گرید

ز مرگ آشنایان نیست پروای بزرگان را

کجا بر ماتم فرهاد کوه بیستون گرید

مگو از دیده ابر است بارانی که می آید

به حال خفتگان خاک چرخ نیلگون گرید

به نوعی می خورند افسوس هر یک زیر این گردون

به حال خویش نادان خنده سازد ذوفنون گرید

قفس خالی شود از بلبل کوته نفس بهتر

کنند از خانه بیرون نوحه گر را گر زبون گرید

به مردن می کند نزدیک منعم را طمع کردن

صراحی چون به مجلس پا گذارد سرنگون گرید

به جوی شیر نسبت می دهد خسرو از این غافل

که شیرینش به حال کوهکن در بیستون گرید

پریشان گوی می سازد به پا زنجیر عاشق را

چو گردد دور مجنون از بیابان و جنون گرید

دلی هر کس که دارد سیدا دردی درین گلشن

کشد سر در گریبان غنچه وار و در درون گرید

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode