گنجور

 
سیدای نسفی

ز من رنجیده یی صیاد هوش من که خواهد شد

کلید قفل لبهای خموش من که خواهد شد

لب لعل خود از پرسیدن احوال من بستی

حریف سرمه آواز گوش من که خواهد شد

به صد جان می خریدم باده از میخانه چشمت

به رویم بستی این در می فروش من که خواهد شد

چو گل در سینه پنهان بود از وصل تو راز من

ربودی دامن از کف پرده پوش من که خواهد شد

به جانم شورشی چون سیدا افگندی و رفتی

تو خود برگو زبان بند خروش من که خواهد شد