گنجور

 
سیدای نسفی

کارم ز درد عشق به مردن رسیده است

چاکم ز سینه تا لب دامن رسیده است

ای باد صبحدم قدمی پیشتر گذار

امروز غنچه ام به شکفتن رسیده است

بر کوه اگر نهم کمر کوه بشکند

دردی که از جفای تو بر من رسیده است

ناقوس را گره شده فریاد در گلو

تا ناله ام به گوش برهمن رسیده است

لطفی نمی کند به من آن شوخ سیدا

کارم ازین دیار به رفتن رسیده است