گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
 
 
ظهیر فاریابی

چو شمع تنم ز دل به جان می آید

جانم به لب از تاب زبان می آید

زین آتش دل خوشم چنان می آید

کز آتش آب در دهان می آید

اوحدالدین کرمانی

از رنگ رخش گل به فغان می آید

وز لعل لبش شکر به جان می آید

چاهی است معلّق زنخش می بینی

کز دیدنش آب در دهان می آید

همام تبریزی

باد سحری رقص‌کنان می‌آید

با مژده یار مهربان می‌آید

برخیز که تا بر سر ره بنشینیم

کآواز درای کاروان می‌آید

خواجوی کرمانی

آن سرو خرامان که چنان می آید

از رفتن او دلم بجان می آید

زلفش که دم از نافه تاتار زند

مشک ختنست و بوی آن می آید

نظیری نیشابوری

صبحست و خروش بلبلان می‌آید

برخیز که سنگ در فغان می‌آید

این ناله مرغان سحر پیغامیست

کز بیداران به خفتگان می‌آید

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه