هوش مصنوعی: شاعر در این بیت بیان میکند که عاشق واقعی کسی است که سبکبال و بیخود از دنیا نمیباشد. او میگوید شب به زیبایی ستارهها نمیدرخشد و از تجربیاتش تأکید میکند که عاشق شدن بدون عشق حقیقی امکانپذیر نیست. به عبارتی دیگر، عشق حقیقی همواره نیازمند شرایط ویژهای است.
هوش مصنوعی: عاشق واقعی کسی است که در مقابل عشقش همچون جان خود اهمیت قائل است. عشق او باید به اندازهای عمیق باشد که در شب تاریک مانند ستارهای به وجود محبوبش تابش کند و دور او بچرخد.
آینهٔ صفا در ۱ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۰۲ پاسخ داده:
جلال الدین عاشقِ حقیقی را به سه چیز - یا بهتر بگوییم با سه عمل - توصیف میکند: ۱. همچون جان یا روح سبک و بیوزن باشد ۲. همچون ستارگان حولِ ماه در گردش باشد ۳. همچون پرچم به دست باد در حرکت باشد صفت «سبک» نشان دهندهی رهایی از همه تعلقات است و اوج این سبکی در فنا و خیزش جان از تن است. صفت «گردان» تعهدِ راسخ به معشوق است، چرا که در رهِ عشق مسیری جز گردش به دور ماهِ معشوق وجود ندارد، حتی اگر این گردش به وصل نیانجامد. صفت «رقصندگی پرچم» نیز اشاره به چیرگیِ تامِ ارادهی معشوق بر هستیِ عاشق است. پرچم یا علم از خود جنبش و جانی ندارد و تنها باد است که آنرا به حرکت وامیدارد. تنها عامل حرکت و جنبندگیِ عاشق نیز باد و هوا و سودایی است که از جانب معشوق برمیخیزد.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این بیت بیان میکند که عاشق واقعی کسی است که سبکبال و بیخود از دنیا نمیباشد. او میگوید شب به زیبایی ستارهها نمیدرخشد و از تجربیاتش تأکید میکند که عاشق شدن بدون عشق حقیقی امکانپذیر نیست. به عبارتی دیگر، عشق حقیقی همواره نیازمند شرایط ویژهای است.
هوش مصنوعی: عاشق واقعی کسی است که در مقابل عشقش همچون جان خود اهمیت قائل است. عشق او باید به اندازهای عمیق باشد که در شب تاریک مانند ستارهای به وجود محبوبش تابش کند و دور او بچرخد.
هوش مصنوعی: به من گوش کن، این حرف یک افترا نیست. بدون وجود انگیزه و اوج احساس، تحقق هر چیزی ممکن نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هرگز المی چو فرقت جانان نیست
دردی بتر از واقعهٔ هجران نیست
گر ترک وداع کردهام معذورم
تو جان منی وداع جان آسان نیست
تا دین باشد به جز یکی یزدان نیست
تا ملک بود به جز یکی سلطان نیست
بر هر دو برون از آن و زین فرمان نیست
آن بی این نیست هرگز این بی آن نیست
در عشق کسی قدم نهد کش جان نیست
با جان بودن بعشق در سامان نیست
درماندۀ عشق را از آن درمان نیست
کانگشت بهرچه بر نهی عشق آن نیست
دل تنگم از آنک هر چه خواهم آن نیست
دریای دل تنگ مرا پایان نیست
بیرون شدن از تنگ دلی آسان نیست
درمانش ز صبر است و مرا درمان نیست
چون درد ترا تا به ابد درمان نیست
گر شاد شوی به قطع جز نقصان نیست
هرگز ز طرب هیچ نخیزد بنشین
در اندوهی که هرگزش پایان نیست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.