گنجور

 
مولانا

دل رفت و سرِ راهِ دلْ‌اِستان بگرفت

وز عشق، دو زلفِ او به دندان بگرفت

پرسید: کی تو؟ چون دهان بگشادم

جست از دهنم، راه بیابان بگرفت