گنجور

 
 
 
سوزنی سمرقندی

گردون چو طپانچه کاه رخسار منست

سیاره سرشک چشم خونبار منست

از روی سرشک تا غمت یار منست

گردون و ستاره ساختن کار منست

مولانا

کس دل ندهد بدو که خونخوار منست

جان رفت چه جای کفش و دستار منست

تو نیز برو دلا که این کار تو نیست

این کار منست کار من است کار منست

ابن یمین

زلف تو که سرگشته بکردار منست

آشفته تر از حال من و کار منست

سودای وی از دماغ بیرون نکنم

هر چند کزو شکست بازار منست

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه