مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸۵۲ در بادیهٔ عشق تو کردم سفری تا بو که بیایم ز وصالت خبری در هر منزل که مینهادم قدمی افکنده تنی دیدم و افتاده سری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این بیت، از سفر خود به خاطر عشق معشوق سخن میگوید. او در تلاش است تا از وصال معشوق خبری بدست آورد. در هر مرحلهای که قدم میگذارد، نشانههایی از جدایی و ناکامی را میبیند.
هوش مصنوعی: در بیابان عشق تو سفر کردم تا شاید از وصالت خبری به دست بیاورم.
هوش مصنوعی: هر جا که پا میگذاشتم، انسانی را میدیدم که به زمین افتاده و سرش بر روی زمین است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل سیر نگرددت ز بیدادگری
چشم آب نگرددت، چو در من نگری
این طرفه که: دوست تر ز جانت دارم
با آن که ز صد هزار دشمن بتری
شمشاد قد و نوش لب و عاج بری
سنگین دل و سیمین ذقن و زر کمری
هم سرو روان و هم بت کاشغری
مر حورا را تو سخت نیکو پسری
ای خالق ذوالجلال هر جانوری
وی رهرو رهنمای هر بی خبری
بستم کمر امید بر درگه تو
بگشای دری که من ندارم هنری
گرزین دل سوخته برآید شرری
در دایره ثری نماند اثری
گر پیش توام هست نگاراخطری
بردار حجاب هجر قدر نظری
روزی که چو باد پیش من برگذری
دردسر و رنج دل و خون جگری
وآن شب که چو مه به روی من در نگری
نور جگر و قوت دل و تاج سری
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.