مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۳۴ ای دوست به حق آنکه جان را جانی چون نامهٔ من رسد به تو برخوانی از بوالعجبی نامهٔ من ندرانی چون حال دل خراب من میدانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از دوستی میخواهد که وقتی نامهاش به او رسید، آن را بخواند. او اشاره میکند که دوست از وضعیت نگرانکننده و عجیب دل او خبر دارد و با خواندن نامه، بیشتر با حالش آشنا خواهد شد.
هوش مصنوعی: ای دوست، به حق آن کسی که جانم را جان میبخشد، وقتی نامهام به دست تو برسد، آن را خواهید خواند.
هوش مصنوعی: از تو که در شگفتی، نمیدانی حال و روز من چطور است، در حالی که از دل پریشانم خبر داری.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هستی که عیان نیست روان در شانی
در شان دگر جلوه کند هر آنی
این نکته بجو ز کل یوم فی شان
گر بایدت از کلام حق برهانی
ای دوست مرا دید همی نتوانی
بیهوده چرا روی ز من گردانی
بی جرم و جنایتی که از من دانی
چون پیر خر از نیش، ز من ترسانی
اقبال براندت که حکمت خوانی
ور نام طلب کنی ز نان در مانی
بردار مرا ز خاک اگر بتوانی
تا پیش تو بر خاک نهم پیشانی
ای آنکه بروی قبله خوبانی
دل را دل و تن را تن و جان را جانی
گفتم بدلت خریدم از نادانی
اکنون که پدید است بجان ارزانی
شوخی صنمی خوشی کشی خندانی
طوطی سخنی و عندلیب الحانی
چون برده دلم به لابه و دستانی
لابد پس دل روم چو سرگردانی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.