مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۴۵ ز اول که حدیث عاشقی بشنودم جان و دل و دیده در رهش فرسودم گفتم که مگر عاشق و معشوق دواند خود هر دو یکی بود من احول بودم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر از ابتدا که به موضوع عاشقی گوش کرده، جان و دلش را فدای عشق کرده است. او فکر میکند که عاشق و معشوق دو هویت جداگانهاند، در حالی که در حقیقت آنها یکی هستند و او در این موضوع دچار تردید و نادانی بوده است.
هوش مصنوعی: از همان ابتدا که قصهی عشق را شنیدم، جان و دل و چشمانم را در راه او فدا کردم.
هوش مصنوعی: من به خودم گفتم که شاید عاشق و معشوق هر دو یکی هستند، اما من در درک این موضوع ناتوان هستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشابهیابی بر اساس وزن و قافیه
آن دم که حدیث عاشقی بشنودم
جان و دل و دیده را به غم فرسودم
میپنداشتم عاشق و معشوق دواند
چون هر دو یکیست من خود احول بودم
از بهر تو گنج خویشتن پالودم
پالودم گنج و درد دل بزودم
هر چند ترا جز از وفا ننمودم
یک روز نکردی بوفا خشنودم
ای طبع چو آتش از تو بس خوشنودم
کاندر فکرت همی نمایی دودم
چون نیست زمانه تمامت سودم
ارجو که به کام دل رسانی زودم
عمری چو فلک ز تگ نمیفرسودم
تا همچو زمین کنون فرو آسودم
صدباره همه گرد جهان پیمودم
چندان که شدم، حجاب من، من بودم
در جستن جام جم جهان پیمودم
روزی ننشستم و شبی نغنودم
ز استاد چو وصف جام جم پرسیدم
آن جام جهان نمای جم، من بودم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.