مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۴۵

ز اول که حدیث عاشقی بشنودم

جان و دل و دیده در رهش فرسودم

گفتم که مگر عاشق و معشوق دواند

خود هر دو یکی بود من احول بودم