مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۶۸ باز آمدم و برابرت بنشستم احرام طواف گرد رویت بستم هر پیمانی که بیتو با خود بستم چون روی تو دیدم همه را بشکستم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر پس از مدتی دوری به معشوق خود بازمیگردد و به نشستن در کنار او میپردازد. او از عشق و اشتیاقش صحبت میکند و میگوید که هر وعده و پیمانی که بدون وجود معشوقش بسته بود، به محض دیدن روی او، همه را فراموش کرده است.
هوش مصنوعی: من دوباره بازگشتم و در کنار تو نشستم. برای گرد آمدن به دور تو، لباس مخصوصی از حرمت و عشق بر تن کردم.
هوش مصنوعی: هر قولی که بدون تو دادم، زمانی که تو را دیدم، همه آنها را زیر پا گذاشتم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
بستم دم مار و دم عقرب بستم
نیش و دمشان بیکدگر پیوستم
شجن قرنین قرنین خواندم
بر نوح نبی سلام دادم رستم
بر بسته شد از بستن ماتم دستم
امروز نگویند که من خود هستم
از بیم و امید شادی و غم رستم
برداشتم از جهان دل و بنشستم
گر در مستی حمایلت بشکستم
صد گوی زرین بدل خرم بفرستم
از گفتن سرّ تو دهان بر بستم
هر چند که دهزبان چو سوسن هستم
زان روز که در صدر خودی بنشستم
تا بنشستم به بیخودی پیوستم
دریای عدم شش جهتم بگرفتهست
من، یک شبنم، چه گونه گویم: هستم
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.