هوش مصنوعی: در این شعر، گوینده به یک پیر خردمند اشاره میکند که با او به گفتگو نشسته است. او از پیر میخواهد که در مورد رازهای جهان چیزی نگه ندارد و به آرامی چیزی به گوش او میگوید. در نهایت، او به این نتیجه میرسد که آنچه باید دانست و فهمید، بیانش ممکن نیست و بهتر است سکوت کند.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، گوینده به یک پیر خردمند اشاره میکند که با او به گفتگو نشسته است. او از پیر میخواهد که در مورد رازهای جهان چیزی نگه ندارد و به آرامی چیزی به گوش او میگوید. در نهایت، او به این نتیجه میرسد که آنچه باید دانست و فهمید، بیانش ممکن نیست و بهتر است سکوت کند.
هوش مصنوعی: دیشب با شخص دانا و باتجربهای صحبت کردم و به او گفتم که از من هیچ چیزی دربارهی رازهای جهان پنهان نکند.
هوش مصنوعی: به آرامی در گوش من میگفت که آنچه باید دانست، قابل بیان نیست، پس سکوت کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
در کارگه کوزهگری رفتم دوش
دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش
ناگاه یکی کوزه برآورد خروش
کو کوزهگر و کوزهخر و کوزه فروش
سرمست به کوی دوست بگذشتم دوش
برداشته چون شیفتگان جوش و خروش
آمد خرد و مرا فرو گفت به گوش
کای عاشق تهمت زده بگذر خاموش
می بر کف گیر و هر دو عالم بفروش
بیهوده مدار هر دو عالم به خروش
گر هر دو جهان نباشدت در فرمان
در دوزخ مست به که در خلد به هوش
با دل گفتم که ای دل زرق فروش
کم گرد بگرد عشق با عشق مکوش
نشنید نصیحت و بمن بر زد دوش
تا لاجرمش زمانه میمالد گوش
دوش از کف وصل آن بت عشوه فروش
تا روز می طرب همی کردم نوش
امشب من و صد هزار فریاد و خروش
تا کی شب دیگرم بود چون شب دوش
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.