گنجور

 
مولانا

آتش عشق تو قلاووز شد

دوش دلم سوی دل افروز شد

چون به سخن داشت مرا دوش یار

چون به دم گرم جگرسوز شد

من چه زنم با دم و با مکر او

کو به دغل بر همه پیروز شد

این دل من ساده و بی‌مکر بود

دید دغل‌هاش بدآموز شد

هر چه به عالم خوشی شهوتست

همچو پنیر آفت هر یوز شد

آه که شب جمله در این وعده رفت

بوسه دهم بوسه دهم روز شد

یار برهنه به قبا میل کرد

عقل دگربار کمردوز شد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۹۹۸ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم