گنجور

 
مولانا

بوی دلدار ما نمی‌آید

طوطی این جا شکر نمی‌خاید

هر مقامی که رنگ آن گل نیست

بلبل جان‌ها بنسراید

خوش برآییم دوست حاضر نیست

عشق هرگز چنین نفرماید

همه اسباب عشق این جا هست

لیک بی‌او طرب نمی‌شاید

مادر فتنه‌ها که می‌باشد

طربی بی‌رخش نمی‌زاید

هر شرابی که دوست ساقی نیست

جز خمار و شکوفه نفزاید

همه آفاق پرستاره شود

گازری را مراد برناید

بی اثرهای شمس تبریزی

از جهان جز ملال ننماید

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۹۸۸ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
دقیقی

چرخِ گردان نهاده دارد گوش

تا ملک مر ورا چه فرماید

زُحَل از هیبتش نمی‌داند

که فلک را چگونه پیماید

صورتِ خشمش ار ز هیبتِ خویش

[...]

عنصری

بد ز بد گوهران پدید آید

هر کسی آن کند کزو زاید

مسعود سعد سلمان

ای خداوند رای سامی تو

مملکت را همی بیاراید

عزم تو ملک شاه را تیغ است

که چو تیغش ز زنگ بزداید

از غم و رنج و انده و تیمار

[...]

مشاهدهٔ ۶ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
وطواط

جز مکارم زشمس دین ناید

سیرت سروران چنین باید

رتبت ملک و زینت دولت

از خصالش همی بیفزاید

معجزات از بیان او خیزد

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از وطواط
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه