نماز شام چو خورشید در غروب آید
ببندد این ره حس راه غیب بگشاید
به پیش درکند ارواح را فرشته خواب
به شیوه گله بانی که گله را پاید
به لامکان به سوی مرغزار روحانی
چه شهرها و چه روضاتشان که بنماید
هزار صورت و شخص عجب ببیند روح
چو خواب نقش جهان را از او فروساید
هماره گویی جان خود مقیم آن جا بود
نه یاد این کند و نی ملالش افزاید
ز بار و رخت که این جا بر آن همیلرزید
دلش چنان برهد که غمیش نگزاید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی نماز شام است که بهعنوان نشانهای از غروب خورشید و آغاز راهی جدید به سوی عالم غیب معرفی شده است. با شروع نماز، روحها تحت نظارت فرشتگان قرار میگیرند و این مانند هدایت یک گله توسط چوپان است. در این حال، روح به مکانی روحانی و زیبا منتقل میشود و جهانی تازه و حیرتانگیز را میبیند. در اینجا، جان انسان گویی همواره در آن مکان اقامت دارد و از دنیای مادی و دغدغههای آن رهایش میدهد، بهگونهای که از بار و رنجهای زندگی دنیوی آزاد میشود و آرامش پیدا میکند.
هوش مصنوعی: نماز مغرب به مانند خورشید در حال غروب است که راهی را میبندد و به دنبال آن، راهی برای دسترسی به عالم غیب و معنویت باز میشود.
هوش مصنوعی: فرشتگان به آرامی و به طرز حسابشده، روحها را مراقبت میکنند و مثل یک چوپان که از گلهاش محافظت میکند، از آنان نیز محافظت مینمایند.
هوش مصنوعی: به دنیای غیرمادی و به سمت باغ روحانی، چه مکانها و چه باغهای زیبایی را میتوان مشاهده کرد.
هوش مصنوعی: روح در خواب هزاران شکل و تصویر عجیب را میبیند، مانند اینکه جهان را از او دور کردهاند.
هوش مصنوعی: همیشه به او میگوید که جانش در آنجا منزل دارد و نه به یاد اینجا میافتد و نه غمی به دلش مینشیند.
هوش مصنوعی: از وزن و باری که بر دوش اوست، دلش به شدت میلرزد و این لرزش به اندازهای است که غم و اندوهی از آن نخواهد ماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
خوش آید او را چون من بناخوشی باشم
مرا که خوشی او بود ناخوشی شاید
مرا چو گریان بیند بخندد از شادی
مرا چو کاسته بیند کرشمه بفزاید
دلم ز اندوه بی حد همی نیاساید
تنم ز رنج فراوان همی بفرساید
بخار حسرت چون بر شود ز دل به سرم
ز دیدگانم باران غم فرود آید
ز بس غمان که بدیدم چنان شدم که مرا
[...]
زهی سزای محامد محمد بن خطیب
که خطبهها همی از نام تو بیاراید
چنان ثنای تو در طبعها سرشت که مرغ
ز شاخسار همی بیثبات نسراید
ز دور نه فلک و چار طبع و هفت اختر
[...]
بهار باز جهان را همی بیاراید
جمال چهرهٔ بستان همی بیفزاید
بسان جلوه گران گوش و گردن گیتی
بگونه گونه جواهر همی بیاراید
سحاب روی شکوفه همی بیفروزد
[...]
خدای کار چو بر بندهای فرو بندد
به هرچه دست زند رنج دل بیفزاید
وگر به طبع شود زود نزد همچو خودی
ز بهر چیزی خوار و نژند باز آید
چو اعتقاد کند کز کسش نباید چیز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.