گنجور

 
مولانا

به باغ بلبل از این پس نوای ما گوید

حدیث عشق شکرریز جان فزا گوید

اگر ز رنگ رخ یار ما خبر دارد

ز لاله زار و ز نسرین و گل چرا گوید

ز راه غیرت گوید که تا بپوشاند

رها کند سر چشمه حدیث پا گوید

که پاره پاره به تدریج ذره که گردد

فنا شود که اگر تند و بر ولا گوید

کهی که ذره بود پیش او دو صد که قاف

دوان دوان شود آن دم که او بیا گوید

چو گوش کوه شنید آن بیای فرخ او

به سر بیاید و لبیک را دو تا گوید

به حق گلشن اقبال کاندر او مستی

چو گل خموش که تا بلبلت ثنا گوید

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۹۴۴ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
مولانا

به باغ بلبل از این پس حدیث ما گوید

حدیث خوبی آن یار دلربا گوید

چو باد در سر بید افتد و شود رقصان

خدای داند کو با هوا چه‌ها گوید

چنار فهم کند اندکی ز سوز چمن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه