گنجور

 
مولانا

تا چند خرقه بردرم از بیم و از امید

در ده شراب و واخرام از بیم و از امید

پیش آر جام آتش اندیشه سوز را

کاندیشه‌هاست در سرم از بیم و از امید

کشتی نوح را که ز طوفان امان ماست

بنما که زیر لنگرم از بیم و از امید

آن زرِّ سرخ و نقدِ طرب را بده که من

رخسار زرد چون زرم از بیم و از امید

در حلقه ز آنچ دادی در حلق من بریز

کآخر چو حلقه بر درم از بیم و از امید

بار دگر به آب ده این رنگ و بوی را

کاین دم به رنگ دیگرم از بیم و از امید

ز آبی که آب کوثر اندر هوای اوست

کاندر هوای کوثرم از بیم و از امید

در عین آتشم چو خلیلم فرست آب

کزر مثال بتگرم از بیم و از امید

کوری چشم بد تو ز چشمم نهان مشو

کز چشم‌ها نهانترم از بیم و از امید

در آفتاب روی خودم دار زانک من

مانند این غزل ترم از بیم و از امید