گنجور

 
مولانا

ای آن که از عزیزی در دیده جات کردند

دیدی که جمله رفتند تنها رهات کردند

ای یوسف امانت آخر برادرانت

بفروختندت ارزان و اندک بهات کردند

آن‌ها که این جهان را بس بی‌وفا بدیدند

راه اختیار کردند ترک حیات کردند

بسیار خصم داری پنهان و می‌نبینی

کاین جمله حیله کردی ویشانت مات کردند

شاهان که نابدیدند چون حال تو بدیدند

از مهر و از عنایت جمله دعات کردند

با ساکنان سینه بنشین که اهل کینه

مانند طفل دینه بی‌دست و پات کردند

آن‌ها نهفتگانند وین‌ها که اهل رازند

از رنگ همچو چنگی باری دوتات کردند

اندیشه کن از آن‌ها کاندیشه‌هات دانند

کم جو وفا از این‌ها چون بی‌وفات کردند

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode