گنجور

 
مولانا

این کبوتربچه هم عزم هوا کرد و پرید

چون صفیری و ندایی ز سوی غیب شنید

آن مراد همه عالم چه فرستاد رسول

که بیا جانب ما چون نپرد جان مرید

بپرد جانب بالا چو چنان بال بیافت

بدرد جامه تن را چو چنان نامه رسید

چه کمندست که پر می‌کشد این جان‌ها را

چه ره است آن ره پنهان که از آن راه کشید

رحمتش نامه فرستاد که این جا بازآ

که در آن تنگ قفس جان تو بسیار طپید

لیک در خانه بی‌در تو چو مرغی بی‌پر

این کند مرغ هوا چونک به چستی افتید

بی قراریش گشاید در رحمت آخر

بر در و سقف همی‌کوب پر اینست کلید

تا نخوانیم ندانی تو ره واگشتن

که ره از دعوت ما گردد بر عقل بدید

هر چه بالا رود ار کهنه بود نو گردد

هر نوی کید این جا شود از دهر قدید

هین خرامان رو در غیب سوی پس منگر

فی امان الله کان جا همه سودست و مزید

هله خاموش برو جانب ساقی وجود

که می پاک ویت داد در این جام پلید

 
 
 
غزل شمارهٔ ۷۹۱ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
فرخی سیستانی

این منم کز تو مرا حال بدین جای رسید

این تویی کز تو مرا روز چنین باید دید

من همانم که به من داشتی از گیتی چشم

چه فتاده ست که در من نتوانی نگرید

من همانم که مرا روی همی اشک شخود

[...]

منوچهری

ای شرابی به خمستان رو و بردار کلید

در او باز کن و رو به آن خم نبید

از سر و روی وی اندر فکن آن تاج تلید

تا ازو پیدا آید مه و خورشید پدید

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از منوچهری
قطران تبریزی

دل مسکین مرا کژدم دوری بگزید

تا برفت آن صنم دلبر و دوری بگزید

طرب از من بگریزاند و خود از من بگریخت

طرب از من برمایند و خود از من برمید

گر نیابمش بسا درد که من خواهم یافت

[...]

سنایی

داستان پسر هند مگر نشنیدی

که از او بر سر اولاد پیمبر چه رسید

پدر او لب و دندان پیمبر بشکست

مادر او جگر عم پیمبر بمکید

خود به ناحق حق داماد پیمبر بگرفت

[...]

خاقانی

ای امیر امرای سخن و شاه سخا

به سخن مثل عطارد به سخا چون خورشید

توئی استاد سخن هم توئی استاد سخا

حاتم طائی شاگرد تو زیبد جاوید

میر میران توئی و ما همه رسمی توایم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه