گنجور

 
مولانا

بهار آمد بهار آمد سلام آورد مستان را

از آن پیغامبر خوبان پیام آورد مستان را

زبان سوسن از ساقی کرامت‌های مستان گفت

شنید آن سرو از سوسن قیام آورد مستان را

ز اول باغ در مجلس نثار آورد آنگه نقل

چو دید از لاله کوهی که جام آورد مستان را

ز گریه ابر نیسانی دم سرد زمستانی

چه حیلت کرد کز پرده به دام آورد مستان را

سقاهم ربهم خوردند و نام و ننگ گم کردند

چو آمد نامه ساقی چه نام آورد مستان را

درون مجمر دل‌ها سپند و عود می‌سوزد

که سرمای فراق او زکام آورد مستان را

درآ در گلشن باقی برآ بر بام کان ساقی

ز پنهان خانه غیبی پیام آورد مستان را

چو خوبان حله پوشیدند درآ در باغ و پس بنگر

که ساقی هر چه درباید تمام آورد مستان را

که جان‌ها را بهار آورد و ما را روی یار آورد

ببین کز جمله دولت‌ها کدام آورد مستان را

ز شمس الدین تبریزی به ناگه ساقی دولت

به جام خاص سلطانی مدام آورد مستان را

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۶۲ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۶۲ به خوانش مسعود طالبیان
اشکالات خوانش

# ببیت ۶ خوانش نشده

اشکالات خوانش

# بیت۶ خوانش نشده

فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
صائب تبریزی

به هشیاران فشان این دانهٔ تسبیح را زاهد

که ابر از رشتهٔ باران به دام آورد مستان را

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
حزین لاهیجی

صبا از منزل سلمی، سلام آورد مستان را

ز زلفش نامهٔ مشکین ختام آورد مستان را

نسیم نو بهار آید، پریشان طرّه، چون سنبل

صبوحی نرگس مخمور جام آورد مستان را

دریدن های جیب غنچه از باد سحرگاهی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه