گنجور

 
مولانا

ایمان بر کفر تو ای شاه چه کس باشد

سیمرغ فلک پیما پیش تو مگس باشد

آب حیوان ایمان خاک سیهی کفران

بر آتش تو هر دو ماننده خس باشد

جان را صفت ایمان شد وین جان به نفس جان شد

دل غرقه عمان شد چه جای نفس باشد

شب کفر و چراغ ایمان خورشید چو شد رخشان

با کفر بگفت ایمان رفتیم که بس باشد

ایمان فرسی دین را مر نفس چو فرزین را

وان شاه نوآیین را چه جای فرس باشد

ایمان گودت پیش آ وان کفر گود پس رو

چون شمع تنت جان شد نی پیش و نی پس باشد

شمس الحق تبریزی رانی تو چنان بالا

تا جز من پابرجا خود دست مرس باشد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۶۰۸ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم