گنجور

 
مولانا

آفتاب امروز بر شکل دگر تابان شده‌ست

در شعاعش همچو ذره جان من رقصان شده‌ست

مشتری در طالع است و ماه و زهره در حضور

یار چوگان زلف مه رو میر این میدان شده‌ست

هر قدح کز می دهد گوید بگیر و هوش دار

هش که دارد عقل دارد عقل خود پنهان شده‌ست

بزم سلطان است این جا هر که سلطانی است نوش

خوان رحمت گسترید و ساقی اخوان شده‌ست

ساقیا پایان رسیدی عشق را از سر بگیر

پا چه باشد؟ سر چه باشد؟ پا و سر یک سان شده‌ست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۳۹۷ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم