یا ملکالمحشر، ترحم لا ترتشی
کل سقیط ردی ترحمه تنعش
تحبس ارواحنا فی صورت صورت
فی ورق مدرک جل عن المنقش
نورک شعشاعه یخرق حجب الدجی
تمنعها غیرة عن بصر الاعمش
ضء فضاء الفلا عن درک ادراکه
تدرجه راقة فی نظر الا خفش
قارب معراجنا، فارق الیالمرتقی
حان رحیل السری فانا عن المفرش
وارکب خیل السخا، فهو حسان النهی
وادرس لوح الوفا وافهم ما یرقش
فاسرق درا اذا کنت اخی سارقا
واشرب من کاسنا معتجلا تنتشی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به دعا و درخواست رحمت از خداوند در روز قیامت اشاره دارد. شاعر از خداوند میخواهد که به او و دیگران رحم کند و روحها را از قید ظاهر فانی آزاد سازد. او بر این باور است که نور خدا در تاریکیها راه را روشن میکند و به بصر حسادتورزانه انسانها محدود نمیشود. همچنین، او از معراج و سفر به مراتب بالاتر سخن میگوید و تأکید دارد که باید در مسیر خیر و بخشش قدم برداشت و علم و دانش را فرا گرفت. شاعر همچنین به صورت فزایندهای مفاهیم فراموشی و دوری از دنیا را بررسی میکند و از شادی و لذتهای معنوی نیز صحبت میکند. به طور کلی، شعر دعوت به شناخت معانی عمیق زندگی و تلاش برای نزدیکی به خداوند است.
هوش مصنوعی: ای پادشاه محشر، رحم کن بر ما، زیرا هیچ ذلتپذیری نیست که از رحمت تو بهرهمند نشود و به زندگی باز نگردد.
هوش مصنوعی: اجساد ما به صورت کاغذی در آمدهاند که بر روی آن نقوشی حک شده است و به این ترتیب روحهای ما در این قالب محصور شدهاند.
هوش مصنوعی: نور تو مانند نوری است که تاریکیها را میشکافد و نمیگذارد کسی به آن نزدیک شود، چرا که حس حسادت از چشم نابینا محافظتش میکند.
هوش مصنوعی: فضای آسمان به قدری وسیع و غیرقابل دسترس است که درک و فهم آن برای هر بینندهای دشوار است. این فضا از زیبایی و سربلندی خاصی برخوردار است و هر نگاهی به آن، احساسی خاص را به وجود میآورد.
هوش مصنوعی: ما همچون قایقی هستیم که به سوی اوج صعود میکند و زمان سفر فرا رسیده است؛ پس ما از این دنیا جدا شده و به مقصد نهایی خود میرویم.
هوش مصنوعی: سوار بر اسب بخشندگی شو، که او دارای اندیشه نیکوست. دقت کن در یادداشت وفاداری و معنای آنچه نوشته شده را درک کن.
هوش مصنوعی: اگر برادر من دزد است، تو هم دزد شو و از جام ما که پر است، زود بنوش و به سرخوشی برس.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ما سپر انداختیم گر تو کمان میکشی
گو دل ما خوش مباش گر تو بدین دلخوشی
گر بکشی بندهایم ور بنوازی رواست
ما به تو مستأنسیم تو به چه مستوحشی
گفتی اگر درد عشق پای نداری گریز
[...]
بر دم تیغ کجت سر بنهم از خوشی
تا مگر از مکرمت دست بخونم کشی
بلبل اگر بر گلی نغمه سرا شد بباغ
روی تو گر بنگرد پیشه کند خامشی
دزد بود هوشیار در گذر کاروان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.