گنجور

 
مولانا

من مرید توَم مراد توی

من غلامم چو کیقباد توی

دل مرید تو و تو را خواهد

کاین در بسته را گشاد توی

خاک پای توام ولی امروز

گردم اندر هوا که باد توی

زهد من می جهاد من ساغر

چو مرا زهد و اجتهاد توی

گرچه من بدنهاد و بدگهرم

شاکرم چون در این نهاد توی

ور نهادی که تو کنی برداشت

خوش بود چون همه مراد توی

زهر باده شود چو جام توی

ظلم احسان شود چو داد توی

بس کنم ذکر تو نگویم بیش

ذکر هر ذکر و یاد یاد توی

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode