حکم نو کن که شاه دورانی
سکه تازه زن که سلطانی
حکم مطلق تو راست در عالم
حاکمان قالباند و تو جانی
آن چه شاهان به خواب میجستند
چون مسلم شدت به آسانی
همه مرغان چو دانه چین تواند
تو همایی میان مرغانی
بر سر آمد رواق دولت تو
ز آن که تو صاف صاف انسانی
برتر آید ز جان ملک و ملک
گر دهی دل به روح حیوانی
شرطها را ز عاشقان برگیر
که تو احوال شان همیدانی
دامها را ز راه شان بردار
خواه تقدیر و خواه شیطانی
تا شوم سرخ رو در این دعوی
که تو چون حق لطیف فرمانی
شمس تبریز رحمت صرفی
ز آن که سر صفات رحمانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ساخت آنگه یکی بیوگانی
هم بر آئین و رسم یونانی
ما به هر مجلسی ز تو زده ایم
همچو بلبل هزاردستانی
بسته کاری نکرده ای با ما
مردمی کرده ای فراوانی
زود در هر چه خواستیم از تو
[...]
تا کی این لاف در سخن رانی
تا کی این بیهده ثنا خوانی
گه برین بی هنر هنر ورزی
گه بر آن بی گهر درافشانی
با چنین مهتران بی معنی
[...]
ای پناه همه مسلمانی
رافع بن علی شیبانی
تاج دینی و از مکارم تو
همه اصحاب دین بآسانی
در معالی بلند مرتبتی
[...]
من یکی شاعرم نه سامانی
نز نژاد ملوک ساسانی
نه مرا باد حشمت میری
نه مرا اسب و طوق سلطانی
نه غلامان رومی و خزری
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.