گهی به سینه درآیی گهی ز روح برآیی
گهی به هجر گرایی چه آفتی چه بلایی
گهی جمال بتانی گهی ز بت شکنانی
گهی نه این و نه آنی چه آفتی چه بلایی
بشر به پای دویده ملک به پر بپریده
به غیر عجز ندیده چه آفتی چه بلایی
چو پر و پاش نماند چو او ز هر دو بماند
تو را به فقر بداند چه آفتی چه بلایی
مثال لذت مستی میان چشم نشستی
طریق فهم ببستی چه آفتی چه بلایی
در آن دلی که گزیدی خیال وار دویدی
بگفتی و بشنیدی چه آفتی چه بلایی
چه دولتی ز چه سودی چه آتشی و چه دودی
چه مجمری و چه عودی چه آفتی چه بلایی
غم تو دامن جانی کشید جانب کانی
به سوی گنج نهانی چه آفتی چه بلایی
چه سوی گنج کشیدش ز جمله خلق بریدش
دگر کسی بندیدش چه آفتی چه بلایی
چه راحتی و چه روحی چه کشتیی و چه نوحی
چه نعمتی چه فتوحی چه آفتی چه بلایی
بگفتمت چه کس است این بگفتیم هوس است این
خمش خمش که بس است این چه آفتی چه بلایی
هوس چه باشد ای جان مرا مخند و مرنجان
رهم نما و بگنجان چه آفتی چه بلایی
تو عشق جمله جهانی ولی ز جمله نهانی
نهان و عین چو جانی چه آفتی چه بلایی
مرا چو دیک بجوشی مگو خمش چه خروشی
چه جای صبر و خموشی چه آفتی چه بلایی
بجوش دیک دلم را بسوز آب و گلم را
بدر خط و سجلم را چه آفتی چه بلایی
بسوز تا که برویم حدیث سوز بگویم
به عود ماند خویم چه آفتی چه بلایی
دگر مگوی پیامش رسید نوبت جامش
ز جام ساز ختامش چه آفتی چه بلایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره حالتهای مختلف انسانی و تغییرات درونی فرد است. شاعر به توصیف احساسات متناقض و درگیریهای روحی میپردازد. او از عشق، هوس و غم سخن میگوید و نشان میدهد که انسان در جستوجوی حقیقت و آرامش است، اما دائما با چالشهایی مواجه است که او را به سردرگمی میکشاند. این تغییرات به شکلهای مختلفی، از جمله عشق و هوس، زیبایی و جدایی، و راحتی و رنج در زندگی نمود پیدا میکند. در نهایت، شاعر بر این نکته تأکید میکند که این حالات و احساسات جزو ذات انسانی هستند و جزئی از زندگیاند.
هوش مصنوعی: گاهی به دل نزدیک میشوی و گاهی از جان فرا میروی، گاهی هم به دوری و جدایی فکر میکنی. چقدر این حالات آزاردهنده و دردناک است!
هوش مصنوعی: گاهی زیبا رویان را مینگرم و گاهی به شکستن بتها میپردازم. گاهی نه به این سمت میروم و نه به آن سمت، چه مصیبتی و چه گرفتاریای.
هوش مصنوعی: انسان با تلاش و کوششی که دارد، به سختی در پی هدفهایش میدود، در حالی که فرشتگان بدون محدودیت و با قدرت بالا در آسمانها پرواز میکنند. اما هیچیک از این تلاشها و تواناییها نمیتواند از عجز و ناتوانی که گاهی به انسان یا موجودات دیگر میرسد، جلوگیری کند؛ چه مشکلاتی که بر انسان و یا موجودات دیگر وارد میشود.
هوش مصنوعی: وقتی که آدم از هر دو حالت خوب و بد خالی شود، او را به فقر و نیاز متهم میکنند و او را به چشم زشتی و آفت مینگرند.
هوش مصنوعی: لذت و شوق مستی چنان در چشمان تو نشسته که فهم و درک را به روی خود بسته است. این وضعیت چه بیماری و چه دردسر بزرگی است!
هوش مصنوعی: در دلی که تو انتخاب کردی، خیال تو به راحتی در آن گردش میکند. در این میان، تو گفتهای و شنیدهای که چه مشکلات و خطراتی وجود دارد.
هوش مصنوعی: چه تفاوتی دارد که اصلی بر پا باشد یا نه، چه خوشحالی و چه ناراحتی، چه دارویی و چه عطر خوشبو، چه آسیب و چه مصیبت.
هوش مصنوعی: غم تو در دل من نشسته و مرا به سمت گنجینهای پنهان میبرد. این احساس چگونه بلایی بر من نازل کرده است!
هوش مصنوعی: او به سمت گنجی رفت که دیگران از آن دور شده بودند و کسی نتوانست او را متوقف کند. چه مصیبتها و ناکامیهایی بر سرش آمد!
هوش مصنوعی: چه آرامشی وجود دارد و چه حال خوشی بر دل حاکم است، چه قدرتی و چه نجاتی از سختیها، چه برکت و دستاوردی به دست آمده، چه بلایی و چه مصیبتی که دامنگیر شده است.
هوش مصنوعی: گفتم به تو این چه کسی است؟ او گفت که این فقط یک هوس است. این سکوت و آرامش چه به معنایی است؟ این چه درد و آفتی است؟
هوش مصنوعی: ای جان من، دلیلی برای خندیدن و آزردن من نداشته باش. مرا در خود جا بده و بگذار احساسات و هوسهایم را نادیده بگیری، زیرا این احساسات ممکن است برای من دردسرساز و آزاردهنده باشند.
هوش مصنوعی: تو عشق، تمام هستی و دنیای انسانها هستی، ولی در عین حال، به خاطر پنهان بودنت، از نظرها مخفی میمانی. تو به مثابه جان در بدن هستی، اما هر چیزی میتواند برایت مشکلساز و دردناک باشد.
هوش مصنوعی: وقتی تو مثل دیگ در حال جوشیدن هستی، نباید بگویی چرا ساکت نیستی؛ در چنین شرایطی نه صبر و سکوت جایز است و نه میتوان از بلایا و مشکلات سخن گفت.
هوش مصنوعی: دل من در حال جوشیدن است، و این احساس آتشین باعث میشود که مانند آب و گل بسوزم. چه بلاهایی بر من فرود آمده و چه مشکلاتی بر سرم آمده است!
هوش مصنوعی: عشق را مانند آتش درونت بسوزان، تا بعد از رفتن تو، دربارهی آن درد و سوزش صحبت کنم. اگر شباهت من به عود است، چه آسیبی به من رساندهای؟
هوش مصنوعی: دیگر نگو که پیامش رسیده است و نوبت نوشیدن جام او فرا رسیده. از آن سازندهی جام بگو که چه مصیبت و بلایی بر سر آن آمده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.