ای دل چون آهنت بوده چو آیینهای
آینه با جان من مونس دیرینهای
در دل آیینه من در دل من آینه
تن کی بود محدثی دی و پریرینهای
خواجه چرایی چنین کز تو رمد عشق دین
زانک همیبیندت احمد پارینهای
مرغ گزینی یقین دانه شیرین بچین
کآمد از سوی چین مرغ تو را چینهای
شیر خدایی خدا شیر نرت نام داد
از چه سبب گشتهای همدم بوزینهای
صورت تن را مبین زانک نه درخورد توست
پوشد سلطان گهی خرقه پشمینهای
هین دل خود را تمام در کف دلبر سپار
تا که نپوسد دلت در حسد و کینهای
سینه پاکی که او گشت خوش و عشق خو
سینه سینا بود فرش چنین سینهای
تشنه آن شربتی خسته آن ضربتی
تا تو در این غربتی نیست طمأنینهای
هست خرد چون شکر هست صور همچو نی
هست معانی چو می حرف چو قنینهای
خوب چو نبود عروس خوش نشود زو نفوس
از حفه و از رفه ز اطلس و زرینهای
چون نروی زین جهان خوی خرابات جان
در عوض می بگیر بیمزه ترخینهای
خانه تن را بساز باغچه و گلشنی
گوشه دل را بساز مسجد آدینهای
هر نفسی شاهدی در نظر واحدی
آوردش بر طبق نادره لوزینهای
خامش با مرغ خاک قصه دریا مگو
بکر چه عرضه کنی بر شه عنینهای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.