گرمی مجوی الا از سوزش درونی
زیرا نگشت روشن دل ز آتش برونی
بیمار رنج باید تا شاه غیب آید
در سینه درگشاید گوید ز لطف چونی
آن نافههای آهو و آن زلف یار خوش خو
آن را تو در کمی جو کان نیست در فزونی
تا آدمی نمیرد جان ملک نگیرد
جز کشته کی پذیرد عشق نگار خونی
عشقش بگفته با تو یا ما رویم یا تو
ساکن مباش تا تو در جنبش و سکونی
بر دل چو زخم راند دل سر جان بداند
آنگه نه عیب ماند در نفس و نی حرونی
غم چون تو را فشارد تا از خودت برآرد
پس بر تو نور بارد از چرخ آبگونی
در عین درد بنشین هر لحظه دوست میبین
آخر چرا تو مسکین اندر پی فسونی
تبریز جان فزودی چون شمس حق نمودی
از وی خجسته بودی پیوسته نی کنونی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به موضوعاتی چون عشق، درد و جستجوی حقیقت میپردازد. شاعر به گرمای واقعی که از سوزش درونی ناشی میشود اشاره دارد و میگوید که مشکلات و رنجها ضروری هستند تا شاه غیب ظهور کند و انسان را به روشنایی برساند.
در ادامه، شاعر به زیباییهای عشق و وجود محبوب اشاره میکند و بیان میکند که عشق حقیقی تنها از طریق فداکاری و از خود گذشتگی به دست میآید. او همچنین به دوری از سکون در عشق و لزوم حرکت و فعالیت اشاره دارد.
شاعر تأکید میکند که غم و فشار زندگی میتواند باعث بیداری و آگاهی انسان شود و در نهایت امیدوار است که در عین درد، انسان بتواند دوست را ببیند و از زیباییهای درون خود بهرهمند شود.
به طور کلی، شعر به تأمل در تجربههای انسانی و اهمیت عشق و درد در مسیر رشد روحی میپردازد.
هوش مصنوعی: گرما را از هیچ جایی جز سوز و گداز درونت دنبال نکن، زیرا دل کسی به روشنایی نمیرسد مگر اینکه از آتش درون خود روشن شود.
هوش مصنوعی: بیمار باید دچار درد و رنج شود تا کسی از عالم غیب به او کمک کند و در دلش را باز کند و بگوید: «از لطف و محبت من، حال تو چطور است؟»
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و جذابیتهای خاصی اشاره دارد که در طبیعت و در چهره محبوب وجود دارد. نافههای آهو به شکل نمادین به زیباییهای طبیعی اشاره دارند و زلف یار نیز نمادی از جذابیت و طراوت است. شاعر در اینجا به ارزش و اهمیت این زیباییها و کمال آنها توجه میکند و اعتقاد دارد که این زیباییها از کم و کاست خاصی برخوردار نیستند و هیچ چیز دیگری نمیتواند به آنها بیافزاید. در واقع، این ابیات تأکید دارند بر این که زیباییهای طبیعی و انسانی در نوع خود کامل و بینیاز از هرگونه فزونی و افزودن هستند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که انسان نمرده است، جانش به سلطنت نمیرسد و عشق زیبا را فقط فرد مقتول میتواند بپذیرد.
هوش مصنوعی: عشق او به من میگوید که یا من به طرف تو بیایم یا تو از جایت تکان نخور. تا زمانی که تو در حال حرکت و تغییر باشی، من نیز در تحرک خواهم بود.
هوش مصنوعی: وقتی که دل دچار زخم و درد میشود، جان به عمق آن پی میبرد و در آن لحظه نه هیچ عیبی در نفس وجود دارد و نه تردیدی در عشق.
هوش مصنوعی: وقتی غم بر تو فشار میآورد و تو را به زحمت میاندازد، در نهایت این فشار ممکن است باعث شود که از خودت بگذری و در نهایت، نوری از آسمان بر تو بتابد.
هوش مصنوعی: هر لحظه که با وجود درد و رنج نشستهای، دوست را در کنار خود مشاهده کن. حالا چرا اینقدر ناراحت و بیچارهای که در پی یک جادو و فریب هستی؟
هوش مصنوعی: تبریز باعث جانافزایی تو شد، چون شمس حقیقت را نمایاند. از او همیشه شاد و خوشحال بودی، اکنون هم چنین هستی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معراج ماست پستی، اقبال ما زبونی
عمریست کوکب اشک میتابد از نگونی
از ذره تا مه و مهر در عاجزی مساویست
اینجا کسی ندارد بر هیچکس فزونی
یک گل بهار دارد این رنگ و بو چه حرفست
[...]
ای یوسف گل اندام از چیست غرقه خونی
در چاه غم نگونی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.