گرچه به زیر دلقی شاهی و کیقبادی
ورچه ز چشم دوری در جان و سینه یادی
گرچه به نقش پستی بر آسمان شدستی
قندیل آسمانی نه چرخ را عمادی
بستی تو هست ما را بر نیستی مطلق
بستی مراد ما را بر شرط بیمرادی
تا هیچ سست پایی در کوی تو نیاید
پیش تو شیر آید شیری و شیرزادی
سر را نهد به بیرون بیسر بر تو آید
تا بشنود ز گردون بیگوش یا عبادی
یک ماهه راه را تو بگذر برو به روزی
زیرا که چون سلیمان بر بارگیر بادی
دینار و زر چه باشد انبار جان بیاور
جان ده درم رها کن گر عاشق جوادی
حاجت نیاید ای جان در راه تو قلاوز
چون نور و ماهتاب است این مهتدی و هادی
مه نور و تاب خود را از جا به جا کشاند
چون اشتر عرب را از جا به جای حادی
از صد هزار توبه بشناخت جان مجنون
چون بوی گور لیلی برداشت در منادی
چون مه پی فزایش غمگین مشو ز کاهش
زیرا ز بعد کاهش چون مه در ازدیادی
هر لحظه دسته دسته ریحان به پیشت آید
رسته ز دست رنجت وز خوب اعتقادی
تشنیع بر سلیمان آری که گم شدم من
گم شو چو هدهد ار تو دربند افتقادی
یا صاحبی هذا دیباجه الرشاد
الصبح قد تجلی حولوا عن الرقاد
الشمس قد تلالا من غیر احتجاب
و النصر قد توالی من غیر اجتهاد
الروح فی المطار و الکأس فی الدوار
و الهم فی الفرار و السکر فی امتداد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف عشق، جستجوی حقیقت و سفر روحانی میپردازد. شاعر به تجلیات الهی و زیباییهای عالم مینگرد و نشان میدهد که عشق واقعی فراتر از مادیات و دنیای ظاهری است. او به ارتباط عمیق خود با معشوق اشاره میکند و بیان میدارد که این عشق باعث میشود که حتی در سختیها و فراقها، روح او آرامش یابد. همچنین شاعر به بیان مسائلی چون توبه و رهایی از قید و بندهای دنیوی میپردازد و بر اهمیت پیوسته بودن به حقیقت و نور الهی تأکید میکند. در کل، شعر تلاشی است برای بیان تجربههای عمیق معنوی و الهی از طریق عشق و تمسک به حقیقت.
هوش مصنوعی: با اینکه زیر لباست مقام و شان بزرگی داری و از دوری چشمهای مردم در دل و جانت خاطرهای هست، باز هم تو را فراموش نمیکنم.
هوش مصنوعی: اگرچه به صورت ظاهری در آسمان پایینتر از جاهای دیگر قرار داری، اما تو همچنان روشنایی درخشان و ارزشمندی هستی که میتوانی به مانند ستارهای پرنور بر فراز آسمان بدرخشی.
هوش مصنوعی: تو باعث شدی که وجود ما به نبود مطلق گره بخورد، و آرزوی ما را به شرطی بیامیدی مرتبط کردی.
هوش مصنوعی: تا زمانی که کسی ناپایدار و ضعیف به نزد تو نیاید، یک شیر و فرزندش به نزد تو خواهند آمد.
هوش مصنوعی: کسی که بدون سر به دنیا میآید، بر تو حاضر میشود تا از آسمان بدون گوش بشنود.
هوش مصنوعی: یک ماه باید سفر کنی و به مقصد برسی، چرا که مانند سلیمان بر روی ابرها خواهی رفت.
هوش مصنوعی: پول و ثروت چه معنایی دارند؟ جان خود را بیاور و برای محبت و عشق هزینه کن. اگر عاشق واقعی هستی، به دنبال چیزهای مادی نباش.
هوش مصنوعی: ای جان، نیازی به سختی و تلاش نیست، زیرا راه تو مانند نور و ماهتاب روشن و واضح است و منبع هدایت و راهنماییات همین نور و روشنی است.
هوش مصنوعی: ماه نور و روشناییاش را از یک مکان به مکانی دیگر حرکت داد مانند اینکه شتر عرب را از جایی به جایی دیگر میرانند.
هوش مصنوعی: مجنون با صد هزار بار توبه کردن، به خوبی روح خود را شناخته است. زیرا وقتی بوی قبر لیلی را حس کرد، صدای لزوم جدایی را درک کرد.
هوش مصنوعی: اگرچه ممکن است در ابتدا از کاهش چیزی ناراحت باشی، اما نباید غمگین شوی؛ زیرا بعد از کاهش، مانند ماهی که به تدریج دوباره پرنور میشود، دوباره به افزایش و خوبی برمیگردد.
هوش مصنوعی: هر لحظه گلهای خوشبو و زیبا به خاطر زحمات و اعتقادات نیک تو به سمتت میآیند.
هوش مصنوعی: سخن از انتقاد به سلیمان است و بیان میکند که مانند هدهدی که در جستجوی سلیمان گم شده، من نیز در گمراهی و سردرگمی هستم. اگر تو در شرایط مشابهی گرفتار شدهای، به سرنوشت من توجه کن و از این وضعیت خارج شو.
هوش مصنوعی: ای دوست، لباس خوشبویی از روشنی صبح بر تن کرده و به ما خبر میدهد که نه، از خواب بیخبری!
هوش مصنوعی: خورشید بدون هیچ پردهای درخشان است و پیروزی بدون هیچ تلاشی به دست میآید.
هوش مصنوعی: روح در حال پرواز است و جام در حال چرخش، اندیشه در حال فرار و مستی در حال گسترش است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یا من عجب فتادم یا تو عجب فتادی
چندین قدح بخوردی جامی به من ندادی
تو از شراب مستی من هم ز بوی مستم
بو نیز نیست اندک در بزم کیقبادی
بسیار عاشقان را کشتی تو بیگناهی
[...]
ای باد بامدادی خوش میروی به شادی
پیوند روح کردی پیغام دوست دادی
بر بوستان گذشتی یا در بهشت بودی
شاد آمدی و خرم فرخنده بخت بادی
تا من در این سرایم این در ندیده بودم
[...]
سوگند من شکستی، عهدم به باد دادی
با این ستیزه رویی روز و شبم به یادی
گفتی: چو کارت افتد من دستگیر باشم
خود با حکایت من دیگر نیوفتادی
چستی نمودم، ای جان، در کار عشق اول
[...]
زُر أرض دار سُعدی یا بارق الغوادی
طُف حول ربع سُلمی یا دارع البوادی
غافل مشو ز سوزم چون آه سینه دیدی
و اندیشه کن ز آتش چون دود گشت بادی
نارُ الهموم هاجت من قلبی اشتغالاً
[...]
ای باد بامدادی، میآیی از چه وادی؟!
کز بیدلان برآمد فریاد وافؤادی!
گفتم: بیا، که آبی بر آتشم فشانی؛
دردا که تا رسیدی، خاکم بباد دادی!
ساقی کله شکسته، مطرب ترانه بسته؛
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.