وقت آن شد که بدان روح فزا آمیزی
مرغ زیرک شوی و خوش به دو پا آویزی
سینه بگشا چو درختان به سوی باد بهار
ز آنک زهر است تو را باد روی پاییزی
به شکرخنده معنی تو شکر شو همگی
در صفات ترشی خواجه چرا بستیزی
زیر دیوار وجود تو توی گنج گهر
گنج ظاهر شود ار تو ز میان برخیزی
آن قراضه ازلی ریخته در خاک تن است
کو قراضه تک غلبیر تو گر میبیزی
تیغ جانی تو برآور ز نیام بدنت
که دو نیمه کند او قرص قمر از تیزی
تیغ در دست درآ در سر میدان ابد
از شب و روز برون تاز چو بر شبدیزی
آب حیوان بکش از چشمه به سوی دل خود
ز آنک در خلقت جان بر مثل کاریزی
ور نتانی بگریز آ بر شه شمس الدین
کو به جان هست ز عرش و به بدن تبریزی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چند از بحر طلب موج دویی انگیزی
روی گل بینی و در دامن خار آویزی
عصمت آنست که با دوست به یک پوست شوی
نه که چون باد هوسناک ز گل بگریزی
گرچه خاکستری اما چو سمومی بوزد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.