گنجور

 
مولانا

عاشقان را آتشی وآنگه چه پنهان آتشی

وز برای امتحان بر نقد مردان آتشی

داغ سلطان می‌نهند اندر دل مردان عشق

تخت سلطان در میان و گرد سلطان آتشی

آفتابش تافته در روزن هر عاشقی

ما پریشان ذره وار اندر پریشان آتشی

الصلا ای عاشقان کاین عشق خوانی گسترید

بهر آتشخوارگانش بر سر خوان آتشی

عکس این آتش بزد بر آینه گردون و شد

هر طرف از اختران بر چرخ گردان آتشی