روز ار دو هزار بار میآیی
هر بار چو جان به کار میآیی
از بهر حیات و زنده کردن تو
در عالم چون بهار میآیی
عشاق همه شدند حلوایی
چون شکر قندوار میآیی
می درده و اختیار ما بستان
کز مجلس اختیار میآیی
از خلق جهان کناره میگیرد
آن را که تو در کنار میآیی
خاموش به حضرت تو اولیتر
کز حضرت کردگار میآیی
دیدیم تو را ز دست ما رفتیم
کز عالم پایدار میآیی
ای مرغ ز طاق عرش میپری
وی شیر ز مرغزار میآیی
ای بحر محیط سخت میجوشی
وی موج چه بیقرار میآیی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.