چو اسم شمس دین اسما تو دیدی
خلاصه او است در اشیاء تو دیدی
چه دارد عقلها پیشش ز دانش
برابر با سری کش پا تو دیدی
منورتر به هر دو کون ای دل
ز حلقه خاص او هیجا تو دیدی
به مانندش ز اول تا به آخر
بگو آخر کی دیدهست یا تو دیدی
در آن گوهر نبودهست هیچ نقصان
اگر هستت خیال آنها تو دیدی
به پیش خدمتش اندر سجودند
از آن سوی حجاب لا تو دیدی
خدیو سینه پهن و سروبالا
نه بالا است و نی پهنا تو دیدی
شهی کش جن و انس اندر سجودند
همه رویش در آن رعنا تو دیدی
ورا حلمی که خاک آن برنتابد
چنان حلمی در استغنا تو دیدی
ز وصف تلخ خود زهرا یکی وصف
به لعل شکر و زهرا تو دیدی
ز فرمان کردنش سوی سماوات
نهاده نردبان بالا تو دیدی
چنان لؤلؤ به تابانی و خوبی
که او را هست جان لالا تو دیدی
کسی خود این شبه فانی دون را
از او خواهد چنین کالا تو دیدی
به نرمی در هوای هرزه آبی
و یا آن عشق چون خارا تو دیدی
برونم جمله رنج و اندرون گنج
بدین وصف عجب ما را تو دیدی
خداوند شمس دین را در دو عالم
به ملک و بخت او همتا تو دیدی
ز بهر آتش ای باد صبا تا
رسانی خدمتی از ما تو دیدی
چو خاک سنب اسب جبرئیل است
همه تبریزیان احیا تو دیدی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.