آه چه دیوانه شدم در طلب سلسلهای
در خم گردون فکنم هر نفسی غلغلهای
زیر قدم میسپرم هر سحری بادیهای
خون جگر میسپرم در طلب قافلهای
آه از آن کس که زند بر دل من داغ عجب
بر کف پای دل من از ره او آبلهای
هم به فلک درفکند زهره ز بامش شرری
هم به زمین درفکند هیبت او زلزلهای
هیچ تقاضا نکنم ور بکنم دفع دهد
صد چو مرا دفع کند او به یکی هین هلهای
چونک از او دفع شوم گوشگکی سر بنهم
آید عشق چله گر بر سر من با چلهای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهای دیگر
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.