گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
مولانا

به لاله دوش نسرین گفت برخیزیم مستانه

به دامان گل تازه درآویزیم مستانه

چو باده بر سر باده خوریم از گلرخ ساده

بیا تا چون گل و لاله درآمیزیم مستانه

چو نرگس شوخ چشم آمد سمن را رشک و خشم آمد

به نسرین گفت تا ما هم براستیزیم مستانه

بت گلروی چون شکر چو غنچه بسته بود آن در

چو در بگشاد وقت آمد که درریزیم مستانه

که جان‌ها کز الست آمد بسی بی‌خویش و مست آمد

از آن در آب و گل هر دم همی‌لغزیم مستانه

دلا تو اندر این شادی ز سرو آموز آزادی

که تا از جرم و از توبه بپرهیزیم مستانه

صلاح دیده ره بین صلاح الدین صلاح الدین

برای او ز خود شاید که بگریزیم مستانه

 
sunny dark_mode