گنجور

 
مولانا

تو کمترخواره‌ای هشیار می‌رو

میان کژروان رهوار می‌رو

تو آن خنبی که من دیدم ندیدی

مرا خنبک مزن ای یار می‌رو

ز بازار جهان بیزار گشتم

تو دلالی سوی بازار می‌رو

چو من ایزار پا دستار کردم

تو پا بردار و با دستار می‌رو

مرا تا وقت مردن کار این است

تو را کار است سوی کار می‌رو

مرا آن رند بشکسته‌ست توبه

تو مرد صایمی ناهار می‌رو

شنیدی فضل شمس الدین تبریز

نداری دیده در اقرار می‌رو

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۲۱۷۸ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
عطار

بسوی کلبه عطار میرو

چو او انوار بین اسرار میرو

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه