گنجور

 
مولانا

هست ما را هر زمانی از نگار راستین

لقمه‌ای اندر دهان و دیگری در آستین

این حد خوبی نباشد ای خدایا چیست این

هیچ سروی این ندارد خوش قد و بالا است این

این چنین خورشید پیدا چونک پنهان می شود

او چنین پنهان ز عالم از برای ماست این

جمع خواهد آن بت و تنهاروان خود دیگرند

هر کجا خوبی بود او طالب غوغاست این

شمس تبریز ار چه جانی گر چو جان پنهان شوی

بر دلم تهمت نشیند کز کجا برخاست این

 
 
 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
غزل شمارهٔ ۱۹۵۲ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم